• وبلاگ : به نام خدا
  • يادداشت : فرازي از وصيت نامه ي شهداي شهر ميانه (شهر خودم)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    منم يه پدرآسماني دارم
    شهيدسيدمحمدمحمدنژاد
    يه بار ازش يه آپ گذاشتم ولي واسه اين که وقتتون گرفته نشه اون آپ رو الان براتون ميزارم که ديگه زحمت اومدن به وبلاگ منم نکشيد


    نام:سيد محمد

    نام خانوادگي:محمدنژاد

    آخرين مسئوليت:معاون جانشين پشتيباني لشکر قدس

    محل شهادت:حاج عمران

    عمليات:کربلاي دو

    در دهمين روز ماه شهريور سال شصت وپنج

    از تبار:آسمان

    اکنون که براي تو مي نويسم

    سحرگاه است

    يک حساب سرانگشتي ميکنم

    پنجاه ويک سال!

    اگربودي اکنون پنجاه ويک سال داشتي

    اما نيستي،سيد نيستي

    نه!يک لحظه سکوت

    هستي!تو هستي مثل همين حس زيبايي که من اکنون دارم

    سيد!

    دل کندن سخت است

    براي من که سخت است

    سخت است از تمام چيزهاي خوب دل بکنم

    بروم،نباشم،

    اما تو دل کندي،رفتي،حالا نيستي

    مثل همه نمي گويم

    توبراي خدارفتي،براي اسلام رفتي،براي ايران رفتي

    اينها همه درست

    اما جلوه گر از نظر من اينست

    که تو دل کندي ورفتي

    نفس ،نفس آسماني شدي

    سيد!تورا گاهي پدر مي خوانم

    چه بساکه تو پدر کل دختران وپسران ايراني

    تو وهم رزمانت چه کرديد درکربلاي دو

    سيد!عاشورا،عاشورا کربلايي شديد

    سيد!دلم هواي تورادارد

    من عکسهايت را ديده ام

    مومن!توکه شيميايي بودي

    پس چطور دوباره رفتي؟

    مگردلت چقدر آسماني بود؟

    راز تو و هم رزمانت چه بود؟

    چه کرديد که نگاهتان فريادگر يازهراست؟

    من تا حال حاج عمران نرفته ام

    فکه و شلمچه و دهلاويه هم نرفته ام

    اما مي دانم خاکش بهشتي است

    تو را دوست دارم

    پدرم!دوستت دارم

    شهيدان راه خدايي دوستتان داريم

    براي پدرم سيد محمد محمدنژاد

    توضيحات:اين مرد بزرگ(سيدمحمدمحمدنژاد)پدر من نيست!بلکه همسر يک مادر مهربان (خانم معصومه بامروت)دبير من است.وقتي با خانم بامروت آشنا شدم با سيدشهيدهم آشنا شدم.با رفت وآمدهاي فراوان با خانم بامروت با وجود چهار پسر رشيد من شدم دختر نداشته خانم بامروت و شديم براي هم سنگ صبور ورازدار.ورابطه من با شهيد آسماني شده وحالا من يک پدرآسماني دارم.

    تواين شبا تو رو جان مولا علي شهدا يادمون نره.

    مخصوصا شهداي گمنام.

    يادمون نره هميشه وام دارشون هستيم.

    تو رو جان بي بي زهرا اگه تونستيد با پدرو مادرتون مجلس شبهاي قدرتون سر مزار شهداي گمنام برگزار کنيد.

    ازهمه شهدا ياد کنيد وبرا شادي روحشون دعا کنيد.

    شايد کمي تنها کمي از لطفهاشون رو جبران کنيم.

    براي شادي روح همه شهيدان صلوات




    پاسخ

    سلام...ممنونم از اين كه پيامها رو اينطوري براي من هم ميزاريد راستش من اين عكس رو تو چند تا وبلاگ ديده ام و نميدونم اولين بار تو كدوم وبلاگ ديدم همه ي متن رو خوندم ...ميدونيد ياد چي افتادم؟؟......ياد اين كه وقتي بچه بودم ت اين فكر بودم كه چرا همه ي اونهايي كه رفتند جبهه و همه ي بسيجي ها همشون شبيه هم بودند ....بعد تو اين فكر بودم كه چا همشون چهره ي زيبا و نوراني داشتند و همه شون هم ميخندند ...راستش با زندگي نامه اي كه برام تعريف كرديد خيلي دلم حس ويژه اي پيدا كرد ... اين مادران و همسران شهدا نميدانم الان چه كار ميكنند اينها واقعا بعد از اونها دارند جهاد ميكنند....راستش ما كه شهداي گم نام رو هيچ وقت فراموش نكرده ايم... من همه ي شهدا رو دوست دارم....الهم صلي علي محمد وآل محمد