سلام!خوبيد؟
با اينكه دير اومديد ولي دست پر اومديد!
ميگم خوبه شما معلم ادبيات و انشا نشديد!چه قدر سخت ميگيريد!يا خوبه داور جشنواره اي مسابقه اي نشدين!
ولي ناراحت نشينا!شوخي كردم!
خوب جواب سوالاتون:
اون بي معرفتي گفتم واقعا معذرت ميخوام!
-اون سنگ فرش خوب ميخواستم واقعا سنگ دليو توصيف كنم!و فكر نكنيد خدايي نكرده منظورم خدا بوده زبونم لال!اصلا!اونجا منظورم يك آدم و دوست بوده!
در مورد اون خواب:
گفته بودم كه من واقعا اون خوابو ديده بودمو ميخواستم عين حقيقت را بنويسم!
روي تخته سنگي پر از بغض نشسته بودي...
شايد اشكال از من بوده و نتونستم منظور اين جمله رو بروسونم!
منظور من از بغض سنگ نبود!اون كسي كه رو سنگ نشسته بود پر بغض بود!
خوب من اين جمله رو بيشتر دوست داشتم!چه دردي داري از من در دل!؟!