• وبلاگ : به نام خدا
  • يادداشت : سردار ميدانهاي سخت
  • نظرات : 8 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + آميتيدا 

    برمنتظران اين خبر خوش برسانيد
    که امشب شب قدر است همه قدر بدانيد
    با نورنوشتند بر پيشاني خورشيد
    ماهي که جهان منتظرش بود درخشيد
    سلام...
    نيمه ي شعبان فرخنده ميلاد با سعادت منجي عالم بشريت ...مهدي موعودبرشما (عج)مبارک[گل]
    (به روزم ومنتظرحضورگرمتان)[گل]
    پاسخ

    سلام بر شما...ممنونم از شعر خوبتون و ممنونم كه دعوت كردين سعي ميكنم بيام.


    ممنون براي برنامه ي برج

    دارم دانلود مي کنم

    پاسخ

    اميدوارم لذت ببريد.

    نه!چه لزومي دارد و چه قانونيه كه مهتاب باشه ستاره هم هست!از نظر علمي كه ميشه!چون من ديشب ماهو ديدم ما هيچ ستاره ايو نديدم!بعد هم در متن ادبي همه چي ميشه اتفاق افتاد!لازم واقعيت نيست!اون چيزي كه لازمه توصيف خوبه!

    چرا جملات من خوب نيست؟!

    سكوت درد و اسير تازيانه هاي سهمگين باد!

    كسي ميان اين فصل طوفاني گم گشته است!

    دل زده است از اين همه بي رنگي!

    ميان انحصار دل هاي غبار گرفته منتظر يك آينه است!يك آينه پر از رنگ خدا!

    دختركي با دلي شكسته ميان جمعه هاي هر هفته دلش را به شوق تماشاي كسي روانه ي آسمان ميكند و زل ميزند به پنجه ي خورشيد كه بر دلش اندوه فراق را ميهماني مي آورد!

    همه ي اينا احساس منو بيان ميكنه!يا احساس هر كس ديگه ايو كه منتظر باشه!

    نميدانم ديگر بايد چه طور توصيف ميكردم؟!?

    پاسخ

    بله لزومي نداره که مهتاب باشه و ستاره هم باشه ولي تو بيشتر متنها ميبينيد که ميگم ماه و ستاره....يا مثلا ميخواهند ستاره رو توصيف کنند از سياهي شب ميگن و اگه بخواهند زياد شيرينتر و احساسي تر کنند از ماه هم صحبت ميکنند.... بهترش اينه اما گفتيد از نظر علمي ميشه ...بايد گفت تو ادبيات و مخصوصا شعر دليل هاي علمي و تجربي در سطح خيلي پاييني قرار دارد.....استدلالهاي ادبي جايگاهشان خيلي جداست و البته بالاتر...يک متن ادبي زيبا مثلا بايد اغراق يا مبالغه يا غلو داشته باشه در حالي که هيچ کدام از اين صنعت ها از نظر علمي جايگاهي ندارند....در مورد جملاتي که نوشتيد مثل سکوت درد...اخه نميدونم تو دلتون چي ميگذرونيد..درد که هميشه ساکته... تازيانه هاي سهمگين باد که خوبه ولي اين که اسير اون بشيم ...کمي گيج ميکنه... چون معمولا اسير رو با زندان و زندان بان ...البته متنتون درسته ميدونم منظورتون چيه ولي به نظرتون اينطوري بهتر نبود؟مثلا شکنجه شده ي تازيانه هاي سهمگين باد.... و مثل اينها...؟گفتم پيچيده نوشتن تا جايي که خودتون بهتر متوجه ميشيد و خواننده ي متن بايد فکر زيادي صرف کنه...زياد خوب نيست.

    دلش را پل ميزند به كبوترهاي سفيد روي زلال دريا!

    شما خيلي سطحي نگاه ميكنيد!

    باز هم ميگم هر دريايي كه اون دريا كه شما فكر ميكنيد نميشه!

    تروخدا به درون مايه متن هم كمي دقت كنيد!

    منظورم از دريا گنيد آبي جمكران بود و كيوتران روي آن!پس چه دليلي داشت از مرغ دريايي استفاده كنم؟!

    به نظر شما تو ذوق نميزد؟!

    دل را وصل كردن به كبوتر يعني رها شدن!مثل اونها فقط اميد داشتن به آقا!يعني پناه خواستن كه مثل كبوترها تورو قبول كنه!بهت حاجت بده!رهات كنه!

    شما هم ايشاا... اين سفرهاي خوبو تجربه ميكنيد!شايد اون وقت احساسات منو بيشتر بفهمين!!

    پاسخ

    ببينيد الان من ميگم ياد باد آن روزگاران ياد باد...الان شما ميتويند بگيد من چي گفتم تا شما هم حس بگيريد...در حالي که من جمله ي ادبي زيبايي پر از احساس گفتم.....جمله ي ادبي يا متن ادبي پر احساس مثل اين است که بگيد وقتي زمستان ميميرد زندگي جريان ميگيرد...خيلي ساده اش اينه که داره بهار مياد......شما بايد يه جوري بنويسيد که خواننده تو همون کلمات اول هم متوجه مطلب و هم متوجه مفهوم بشه...خب استفاده از تعبير دريا باي گنبد فيروزه اي خيلي زيباست...بعد از اين که گفتيد خيلي خوشم اومد...به ذهنم نمياد جايي ديده باشم...ولي براي استفاده از اين تعبير يا بايد متنتون سطح بسيار بالايي داشته باشه يا اين که جمله هاي ديگر به اين جمله کمک کنه....بعد هم اين درست نيست که تو يک جمله کنبد رو به دريا تشبيه کنيد و تو جمله ي ديگه کبوتر رو اصلا تغيير ندهيد...نتيجه اش اين ميشه که براي يکي مثل من نا مفهموم بشه..اگه به متن استعاره ميدين بايد با کل متن تناسب داشته باشه اگه کنايه ميدين همچنين .... اگه يک قسمت متن سنگين است و يک قسمت سبک...اين از زيبايي متن کم ميکنه...متن بايد يک دست باشد...يا سنگين يا سبک.

    بازم ممنون از اين همه دقت و نقد!

    مرسي اومدين و وقت گذاشتين!

    پاسخ

    خواهش ميكنم.. با ايرادهايي كه ميگيرم گاهي وقت ها خودم هم ناراحت ميشوم و هم ميترسم كه شما فكر كنيد نميتونيد خوب بنويسيد و ديگه ادامه ندهيد ولي گاهي وقت ها احساس ميكنم اين نقد يا انتقاد باعث ميشه شما بهتر هم بنويسيد.......من تا جايي كه مطالب شما رو ديدم....ميشه گفت توانايي خوبي در نوشتن داريد فقط چند بار هم گفته ام سعي كنيد از صنعتهاي ديگر ادبي هم استفاده كنيد.

    سلام!خوبيد؟

    با اينكه دير اومديد ولي دست پر اومديد!

    ميگم خوبه شما معلم ادبيات و انشا نشديد!چه قدر سخت ميگيريد!يا خوبه داور جشنواره اي مسابقه اي نشدين!

    ولي ناراحت نشينا!شوخي كردم!

    خوب جواب سوالاتون:

    اون بي معرفتي گفتم واقعا معذرت ميخوام!

    -اون سنگ فرش خوب ميخواستم واقعا سنگ دليو توصيف كنم!و فكر نكنيد خدايي نكرده منظورم خدا بوده زبونم لال!اصلا!اونجا منظورم يك آدم و دوست بوده!

    در مورد اون خواب:

    گفته بودم كه من واقعا اون خوابو ديده بودمو ميخواستم عين حقيقت را بنويسم!

    روي تخته سنگي پر از بغض نشسته بودي...

    شايد اشكال از من بوده و نتونستم منظور اين جمله رو بروسونم!

    منظور من از بغض سنگ نبود!اون كسي كه رو سنگ نشسته بود پر بغض بود!

    خوب من اين جمله رو بيشتر دوست داشتم!چه دردي داري از من در دل!؟!

    پاسخ

    سلام بر شما.... معلم انشا ؟ نميدونم چي بگم. اما راست ميگيد اگه داور جشنواره بشم شايد کسي قبول نشه. در مورد تخته سنگي پر از بغض نشسته بودي ..گفتيد که منظور اوني بود که رو تخته سنگ نشسته ...اين نشون ميده که متنتون يه جايي اش اشکال داره مثلا چون صفت و موصوف در بيشتر مواقع پشت سر هم مي آيند در جمله ي شما موصوف آمده بعد حالاتي از احرت هاي موصوف شما که نشستن رو ي تخته سنگ است رو گفتيد بعد صفت پر از بغض رو استفاده کرديد ...اين جدايي باعث ميشه سو برداشتي بشه و خواننده فکر کنه موصوف سنگ است و صفت پر از بغض است... يا شما از راه ديگر نگارش مطلب ميتوانستيد استفاده کنيد مثلا استفاده از ويرگول(،) باعث ميشه تکيه اي بين دو جمله ايجاد بشه و موصوف دور به صفت نزديک بشه...در مورد چه درد داريد از من در دل.... ببخشيد کلا از نظر نگارشي ايراد داره...ميتونستيد اينطوري هم بنويسيد در دل از من چه درد داريد.... جابجايي نا بجاي کلمات از زيبايي اثر ميکاهد و اولين اثر رو بر روي خواننده ميگذارد و کمترين اثري که رو خواننده ميگذارد احساس خستگي است و اين احساس جايي براي احساسا ديگر نميگذارد.

    ببينيد باز هم ميگم اين خواب حقيقت بود و كاغذ رنگي و باد و تاب و نگراني پريشاني خواب هاي منو ميرسونه!

    يعني نبايد در خواب همه چي با هم همخوني داشته باشه!اينو در خيلي از فيلم ها هم شايد ديده باشيد!

    بعد در ادامه ي خواب ميبينيد كه دل نگراني از چيست!انگار يك الهامي شده باشد و بعد حقيقت پيدا كند:

    به طرف ساحل دويدم!

    تو برايم تلي از گل هاي رز درست كرده بودي!

    و بقل در خانه گذاشته بودي!

    اما انگار ديگر نبودي!

    رفته بودي!

    شما هم خواهش ميكنم كمي با احساس تر بخونيد ممنون ميشم!

    وااااااااي!متن آخرو اصلا فكر نميكرد ايراد بگيريد!چون كلي وقت روش گذاشتم و كلي فكر كردم!

    همه جا شب است و تاريك يعني فضاي دوران هجرانو ظلمو نشون ميده!

    خودتون يه بار گفتين لازم هم نيست زياد پيچيده بنويسم!هزچي از دل مياد بنويسيم!

    با اينكه من رو اين توصيفات خيلي كار كردم!!

    پاسخ

    ان که يک خواب رو به صورت نوشته دربياريد خوبه ولي اين به دو دليل خوب نيست اول به اين خاطر که تعريف و توصيف خواب مهارت زياد ميخواهد و بعد اين که برخي خوابها براي ما خوب و قابل درک هستند نه يگران و بيان کردن اونها به صورت شيرين خيلي سخته.....حافظ خيلي جاها در تعريف خواب ديشبصحبت کرده ولي توصيف نکرده يعني شما هرجا تو شهر حافظ ديدين که از کلمه ي دوش به معني ديشب استفاده کرده بدونيد خافظ داره خواب ديشب رو ميگه... بريد ببينيد چقدر زيبا خواب رو توصيف کرده...از مفهوم خواب گفته نه جزئيات خواب...اينطوري خوبه...در مورد احساس هم که گفتيد با احساس بخونيم...تقصير از شماست...شما بايد اونقدر فني بنويسيد که خواننده سرشار از احساس بشه....بله من گفتم زياد پيچيده نوشتن لازم نيست اتفاقا از آفت هاي نوشن هاي فني همين است که متن پيچيده رو چون مخاطب متوجه نميشه خوشش نمياد و نميخونه يا ميخونه متوجه نميشه. اما ساده نوشتن هم خوبه تو وبلاگ خودتون گفتم...سهراب ميگه دشت سجاده ي من مهرم نور......يا جاي ديگه ميگه گردش ماهي ها روشني من گل آب....همه اش کلمات ساده است ولي پر احساس.....نوشته ها بايد سرشار از احساس باشه...راحش هم اينه که خودتون بعد از نوشتن متن يک باز ديگر از نگاه ديگران کسي که اولين بار متن شما رو ميبينه...متن خودتون رو بخونيد....
     <      1   2