تو در معني عميق چشمه، در مفهوم سبز سرو، در درک نواي پرنده اي که بهار را خبر مي دهد، آرميده اي. دست بر چشمانم مي کشم و بار ديگر بهتر ديدن را سعي مي کنم. اين بار آسماني مي بينم به وسعت تو آبي.
آنطرف تر، خيلي نزديکتر از شيطان، مهرباني نام تو را بيادم مي آورد و دوست داشتن را. يک خدا دارم و يک دنيا اميد. سرم را بالا مي گيرم و به اينکه عاشم و ترا را از ياد نبرده ام فخر مي فروشم.
با سلام
نوار غزه را در گوش كردم هوش از سر آزادمردان رفت.
دوست عزيز به ياد اين سخن از امام حسين افتادم كه واقعا شايسته اين دوره است.
اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد
پيروزي با حق است فقط كمي دير و زود داره.
موفق باشي دوست عزيز
امروز که داشتم از اداره به خونه بر مي گشتم راديو جوان صحبت از فاجعه اي که در غزه داره رخ مي ده صحبت مي کرد و صحنه اي را تعريف مي کرد که بي اختيار اشک از چشمام جاري شد. با خودم گفتم من که چه نعمتي دارم به نام امنيت آنجا که جوان در جستجوي آرامش به آسمان چشم مي دوزد و دلهره ديدن يکي ديگر از هواپيماهاي دشمن وحشي را دارد با چه اميدي به انتظار فرداي طلوع خورشيد باشد. اين لحظه ها را سالها و روزها پيش اتفاق افتاده و چه شيعيان که در هر گوشه شهر دست بر سينه مي کوبند و عظمت آن رخداد را زنده نگه مي دارند امروز که روز عمل است چه اقدامي مي شود کرد؟ پر پرواز ندارم. اگر از خانه خويشتن بخواهم بروم.