به نظر بنده مهمترین علت گرانی های فعلی افزایش میزان پول در گردش هست که افزایش قیمت نفت و هزینه های مربوط به اجرای پروژه های سنگین عمرانی آن را تهدید می نماید .

عوارض ناشی از این پدیده ، یعنی افزایش قیمت نفت ،که در اقتصاد به بیماری هلندی مشهور هست اینک آثار خود را بر اقتصاد ملی ما آشکار نموده است .همچنین خود تحریم دولتهای بیگانه و آثار روانی تحریم هم میتواند به این مشکل کمک کند.

علاوه بر این برخی سیاست های دولت مثل وامهای بانکی ، کاهش سود بانکی ، جوایز بسیارزیاد از بانکها گرفته تاجوایز یک شرکت که بیشمار نیز هستند و فروش وسایل با نرخ بالا برای جبران مخارج اضافی و حتی یک بسته شکلات با جوایز بسیار که میتواند نشعت گرفته از شرکت های حرمی در قالب نامعلوم و کاملا قانونی برای جذب مشتریو در اصل یک طرفه کردن اقتصاد کشور(البته باز به نظر بنده) صورت میگیردو یک مسعله ی بسیار مهم خشکسالی سراسری امسال در کشور ما وکمبود مواد غذایی و ذخیره سازی مواد غذایی در حد خرد و کلان توسط برخی سودجویان و... عوارض ناخواسته دارد که گاه اجتناب ناپذیر هست و باید به شکل دیگری جبران شود .

دولت برای مقابله با این شرایط تدابیری چون فروش سهام ، واگذاری سهام به جای مطالبات معوقه ، تلاش برای تعدیل هزینه های مسکن ، قطع برداشت از ذخایرارزی، مهمتر ازهمه آموزش بر مدیریت غذا و انرژی (درست و اصولی مصرف کردن نه زیاده روی و نه کم کاری)و... از جمله اقداماتی است که برای مهار گرانی و تورم از سوی دولت دنبال میشود

امروز روز تولد بنده هست

یعنی درست 21سال پیش در سال1366اخرین سالهای جنگ به دنیا آمدم یعنی زمانی که آن پروانه ها و پرستوها پر کشیدند و رفتند ولی من از زمانه دور بودم و زمانی نفس کشیدم که مشامم را بوی رهبرم ،بوی بسیجیان، بوی شهیدان، بوی خون شهیدان، بوی لاله ها، بوی بهارپیروزی، هوای آزادی، خاک غیرت، لباس خاکی بسیجیان، خلاصه بوی عشق پرکرده بود

با تمام وجود نفس کشیدم آن زمان که برای اولین نفس ها را می کشیدم حس میکردم که هوا هوای غریبی نیست گفتند گریه میکردی میگویم شاید از برای رفتن شهیدان بود شاید از برای دیر متوجه شدنم بود همه عاشقانه آمدند و رفتند ولی من تازه اول راه هستم بزرگ شدم چفیه را شناختم گه گفتند نشانه ای از شهیدان هست آنزمان بود که عهد کردم هرگز آن را از خودم دور نخواهم کرد وحالا با آن چفیه هست گه زندگی میکنم و همیشه همراهم هست درهر نماز، چون بسیجی هستم

برای هدیه ی تولد نیز خاطره ای تقدیم میکنم به شما از روایت ایثارگری یک رزمنده درست درهمین روز

بسیجی جوان پرسید:برادر،اگر زمانی نارنجک از دست کسی لرزید و به طرف بچه های خودی افتاد چه باید کرد؟

سرهنگ پاسدار نگاه عمیق و معنادار به فراگیران کرد و پاسخ داد: در این صورت ،بسیجی از جان گذشته ای چون تو خود را روی نارنجک انداخته همقطارانش را نجات میدهد.

کلاس نظری که پایان یافت شهید پورعبدی بسیجیان جوان را برای آموزش عملی نحوه ی کار با نارنجک به پشت خاکریز راهنمایی کرد.

بسیجیان فراگیر با شور و شوق برای یادگیری انداختن نارنجک به طرف میدان عملیات راه افتاده و هرکس در ارتباط با نارنجک فکری را در ذهن می پروراند.

در حسرتت می سوزم به هیچ چیز چشم نمیدوزم که همه ی نگاهم را تو آکنده ای

هرچه هست نگاهم از هرچه بودن نگاهت مسرور است