نظرتون چیه

        از امام صادق (ع) نقل هست که به علی بن ابی همزه ی ثمالی فرمود:فضیلت شب قدر را در شب بیست و یکم و شب بیست و سوم بطلب و در هر کدام از این دو یکصد رکعت نماز به جای آور واگر بتوانی هر دوشب را تا طلوع احیا بدار و در آن شب غسل کن

ابو حمزه میگوید: عرض کردم:اگر نتوانم ایستاده اینهمه نماز به جای آورم؟ فرمودندنشسته بخوان عرض کردم اگر نتوانم؟ فرمودنددر بستر بخوان و مانعی ندارد در اوایل شب اندکی بخوابی بعد مشغول عبادت میشوی درهای آسمان در ماه رمضان گشوده است و شیاطین در غل و زنجیرند چه ماه خوبیست ماه رمضان

خدایا تو خودت بهتر از ما میدونی که تو چه شبهایی هستیم

بعضی ها گفته اند که تو این شبها شیطان رو در بند و زنجیر کرده ای

فرشتگان تو این شبها هم به خودشون و هم به مومنان سلام میکنندامام صادق (ع) هم به خاطر این بوده که گفتند چگونه نمیدانم این شبها چه شبهایی هست در حالی که فرشتگان الهی گرداگرد ما دور میزنند

حضرت ابراهیم سلام فرشتگان رو با دنیا عوض نمیکنه

خدایااون چه لذتی برده از این سلام تو این شبها

به خاطر سلام فرشتهاست که آتش نمرود برای ابراهیم گلستان میشه

خدایا به خاطر این شبهات که مقدرات یک سال ما تو اون تعبیه شده، به خاطر سلام فرشته ها به بندگانت آتش این دنیا و آن دنیا را بر ما برد و سلام بگردان

فدر یعنی تنگ شدن

میگن خدایا تو این شبها اونقدر فرشته نازل میکنی که جا برای بندگانت تنگ میشه

چه زیباست رابطه ی قران با این شبها و چه پر معنی هست پیوند این دو با هم

بعضی ها گفته اند صبح بعد از این شبها آفتابش یدون شعاع طلوع میکنه و هوای صبح اون شب میگن که معتدل میشه

حدایا هوای ما رو داشته باش

خدایا به برکت این شبها هوای این دنیا و اون دنیای ما رو معتدل کن

یا رب العالمین

دیگه از عمرش چیزی نمونده بود

دیگه با کسی کاری نداشت

به دو دیده اش سرشک تنهایی بود

نماز آخرش هم تماشایی بود

چه نوشتنیه حدیث رنج و غمش

چه نوشتنیه خون سرش

خون سرش جلوه به محراب داد

اشکهاش هم به نخل کوفه آب دادند

از آه اون هم ماه آسمان کوفه گرفته بود

محرم رازش هم چاه شده بود

ای چاه کوفه درد و دلهایش را شنیدی

داغ غم فاطمه هم قاتلش شد

چه سالها که به انتظار نشسته بود

و زانوی غم را بغل گرفته بود

چه تعنه هایی هم که نزدند

وچه بسیار دلش راشکستند

تا آخر عمرش هم چشمهاشو روی هم نگذاشت

بخدا اون از همه تنهاتر بود

چه زخم زبانهایی که بردل تنگش زدند

همه چیز بجر آدمها نمیخواستند که بره مسجد

دیگه بعد از اون صدای مناجاتش هم نیامد

همون یتیم هایی که مولا براشون شیر میبرد

همونهایی که مولا براشون دلسوزی میکرد

زمانه برعکس شد و رسید جایی که

همون ها بزرگ شدند رسیدند بالای دروازه ی شام

سنگ و خاکستر ریختند

و خوب پزیرایی کردند از زینب

بی تو من میمیرم

بی تو من میمیرم