سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آدمى با دمى که برآرد گامى به سوى مرگ بردارد . [نهج البلاغه]
به نام خدا

بابای من هم جانباز بود

         از شهر ما میانه خیلی ها اون زمونها که من نبودم رفتند جبهه و اون وقت که از دنیا چیزی فهمیدم می دیدم که خانم های چادر به سر تو گلزار شهدا زیاد دیده می شوند من اوایل فکر میکردم حتما یکی مرده که این همه خانم چادر سیاه اینجا جمع می شوند از هیچ کسی هم نمی پرسیدم که چرا اینجا گاهی شلوغ میشه اما بعد از چند سال فهمیدم مادران شهدا هر پنجشنبه برای دیدار با فرزند و همسر شهیدشان به زیارت می آیند یه روز از بابا پرسیدم که بابا... چرا اونها شهیدشدند بابا گفت چون رفتند جبهه..
بعد گفتم مگه تو جبهه نرفتی ...بابا هم گفت نه عزیزم من هم رفته بودم
گفتم چرا زخمی هم نشدید...بابا هم بعد از سکوت کوتاهی گفت چرا عزیزم من هم مجروح شدم و زنده موندم و شهید نشدم و جانباز شدم...
من هم خوشهال شدم چون میگفتم بابای من به جنگ رفته بابای من تفنگ داشت بابای من قهرمانه و بابای من جانبازه...
خیلی حس خوبی داشتم آخه تا اون موقع نمی دونستم بابام جانباز هست آخه فکر میکردم همه ی جانباز ها باید یه دستشون قطع بشه و یا یه پاشون قطع بشه و یا این که روی سه چرخه های موتوری اینور و اونور برن اما بعد ها فهمیدم بابا اون زمونها که مریض می شد و می رفت عمل، برای چی بود، بابا مریض نمی شد،بابا جانباز بود...
یه روز بابا اومد خونه گفت که زود آماده بشین بریم بیرون دارن شهید میارن من هم تعجب کردم مگه جنگ هنوز ادامه داره! از بابا پرسیدم ،بابا گفت که نه همون شهدا رو دارن میارن من چیزی نمی فهمیدم آخه چطور ممکنه از اون موقع تا حالا شهیدی مونده باشهشهدای گمنام
با بابا رفتیم دیدیم یه جعبه هایی رو گذاشته اند روی ماشینها و همه دارند روسری و لباسی رو به اینها تبرک می کنند و گریه می کنند اما یه عده ای رو می دیدم که روی تابوتها چیزهایی رو می نویسند و گریه می کنند از بابا پرسیدم اینها دارن چیکار میکنند چرا روی تابوت ها می نویسند بابا هم گفت خیلی از اینها خواهران و مادران و همسران شهدایی هستند که هنوز چشم انتظار اومدن فرزند و همسرشان هستند و تا حالا نیامده اند،دارند سفارش اونها رو به دوستانشان میکنند
بابا هم منو گرفت بغلش و بعد روی یکی از این گلها نوشت: سلام ما را هم به مهدی (عج) برسان... بابا مهدی را میخواست....

 اما من که تا حالا شهید ندیده بودم اول دستم رو روی تابوت کشیدم و بعد بوسیدم  و بعد نوشتم سلام.....

یک خاطره ی زنده ی کوچیک بود از کودکی های خودم



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: یکشنبه 89/4/27::: ساعت 9:4 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 128
بازدید دیروز: 110
کل بازدید :1268751

>>امکانات این وبلاگ<<

وب خوان این وبلاگ

پروفایل این وبلاگ

عناوین مطالب بایگانی نشده

لینکستان این وبلاگ

خانه

راهنمای استفاده از این وبلاگ

دانلود برنامه های رادیو جوان

عناوین مطالب بایگانی شده

قوانین این وبلاگ

بخش متخلفین


>>نظر سنجی<<

پخش اینترنتی  زنده رادیو

پخش زنده ی رادیو جوان ورود به سایت رادیو جوان

پخش زنده ی رادیو قرآن ورود به سایت رادیو قرآن

پخش زنده ی رادیو معارف ورود به سایت رادیو معارف

پخش زنده ی رادیو ایران ورود به سایت رادیو ایران

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال اروپا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال آمریکا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال آسیا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو پیام ورود به سایت رادیو پیام

پخش زنده ی رادیو گفتگو ورود به سایت رادیو گفتگو

پخش زنده ی رادیو فرهنگ ورود به سایت رادیو فرهنگ

پخش زنده ی رادیو تجارت ورود به سایت رادیو تجارت

پخش زنده ی رادیو ندای اسلام ورود به سایت رادیو ندای اسلام

پخش زنده ی رادیو ورزش ورود به سایت رادیو ورزش

پخش زنده ی رادیو سلامت ورود به سایت رادیو سلامت


>پخش زنده رادیو استانی<

پخش زنده ی رادیو اصفهانپخش زنده ی رادیو اردبیلپخش زنده ی رادیو اراکپخش زنده ی رادیو ارومیهپخش زنده ی رادیو ایلامپخش زنده ی رادیو اهوازپخش زنده ی رادیو تهرانپخش زنده ی رادیو بوشهرپخش زنده ی رادیو بجنوردپخش زنده ی رادیو زاهدانپخش زنده ی رادیو رشتپخش زنده ی رادیو خرم ابادپخش زنده ی رادیو سنندجپخش زنده ی رادیو ساریپخش زنده ی رادیو زنجانپخش زنده ی رادیو قزوینپخش زنده ی رادیو شیرازپخش زنده ی رادیو شهرکردپخش زنده ی رادیو مشهدپخش زنده ی رادیو کرمانشاهپخش زنده ی رادیو قمپخش زنده ی رادیو یاسوجپخش زنده ی رادیو همدانپخش زنده ی رادیو مهابادپخش زنده ی رادیو یزدپخش زنده ی رادیو سمنانپخش زنده ی رادیو خراسان جنوبیپخش زنده ی رادیو کرمانپخش زنده ی رادیو گلستانپخش زنده ی رادیو بوشهرپخش زنده ی رادیو البرز


>> درباره خودم <<
محمود عراقی
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد

>> پیوندهای روزانه <<

>>لوگوی وبلاگ من<<
به نام خدا

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<

>>هدیه وبلاگ<<

>>آرشیو شده ها<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>آمار وبلاگ<<

>>رتبه ی وبلاگ<<

>>طراح قالب<<
تحلیل آمار سایت و وبلاگ