سفارش تبلیغ
صبا ویژن
راسخان در دانش کسانی اند که دست نیکی و زبان راست و دل صاف وعفّت شکم و فرج دارند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
به نام خدا

چند شبهه در مورد قیام عاشورا و جواب آن

شبهه1: وضعیت بیابانی و عطش حسین و یارانش: همانطور که می‌دانید جنگی که در روز عاشورا رخ داده در نزدیکی رود فرات بوده. در هیچ کجای کره زمین نمی توانید سرزمینی در کنار یک رود را بیابید که صحرا و بیابان بی آب و علف باشد، مگر رودی که از میان کوهستان می گذرد. همه در درازای تحصیلمان خوانده‌ایم که در کنار رودخانه ها جلگه و زمین های حاصل خیز به وجود می آید. واقعیت این است که اطراف فرات را نیز مانند سایر رودخانه ها، جلگه ها و زمین های حاصل خیز تشکیل میدهد و کربلا نیز سرزمینی سرسبز است. از آن گذشته در چنین مناطقی به دلیل نزدیکی به رودخانه بستر زیرین زمین را سفره های پهناور آبی تشکیل می دهد و دست رسی به آب آسان تر از آن چیزیست که به ذهن می رسید. تنها با کندن 4 یا 5 متر از زمین می توان به آب رسید. در منطقه اهواز یکی از مشکلات ساخت و ساز همین سفره های زیرزمینی است که کاملا زیر شهر با فرا گرفته‌اند. آیا 72 نفر نتوانسته اند یک گودال 4 متری حفر کنند؟
شبهه2:از طرفی بر طبق گفتار شیعیان این رویداد در تابستان و هوای گرم و جهنمی رخ داده ولی با مراجعه به تاریخ 10 ام محرم سال 61 هجری قمری در می یابید که عاشورا در روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. البته 21 مهر نیز هوای کربلا آن چنان خنک نیست ولی آن تابستان جهنمی هم که شیعیان میگویند نیست... .
شبهه3: در داستان هایی که از واقعه ی عاشورا گفته شده اشاره‌ای به گرسنگی نگردیده ، یعنی کاروان حسین مشکل گرسنگی نداشته است. ... پس این کاروان نیز مانند سایر کاروان ها حیوانات اهلی به همراه خود داشته که با مشکل گرسنگی مواجه نشود، مثلا گوسفند یا بز، برای رفع تشنگی نیز می‌توانستند از شیر همین حیوانات اهلی استفاده کنند. در ضمن شتر نیز همراه آنها بوده ، عرب‌ها که به خوردن شیر شتر علاقه‌ی بسیار دارند ، می‌توانستند از شیر شتر ها نیز استفاده کنند.

شبهه4: سه نقل قول در مورد مقبره حسین: هارون الرشید را در حالى پشت سر گذاشتم که قبر حسین علیه السلام را خراب کرده و دستور داده بود که درخت سدرى را که آنجا بود به عنوان نشانه قبر براى زوار، و سایه‏بانى براى آنان قطع کنند. (تاریخ‏الشیعه،محمد حسین المظفری، ص 89، بحار الانوار،ج 45،ص 39 قبر شریف آن حضرت مورد تعرض ‏و دشمنى متوکل عباسى قرار گرفت. او به توسط گروهى از لشکریانش قبر را احاطه کرد تا زائران به آن دستریس نداشته باشند و به تخریب قبر و کشت و کار در زمین آنجا دستور داد.. (اعیان الشیعه،ج 1،ص 628،تراث کربلا،ص 34;بحارالانوار،ج 45،ص 397).
شبهه5: سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسین بن على و خانه‏هاى ‏اطراف آن و ساختمان‌هاى مجاور را ویران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگیرى کردند. (همان مدرک).
در بیابان بی آب علف و صحرای جهنمی کشت و کار کرده‌اند و بذر افشانده‌اند؟ پس با این همه موارد چگونه حسین و کاروانش از تشنگی و گرمای هوا رنج دیده‌اند؟ آیا مذهب، عقلی را که فکر که می کند نمی‌رباید؟
شبهه6: حسین به علت عطش فراوان که در پست قبلی اشاره کردم عطشی در کار نبوده ، فرزند شیرخوارش را در بغل گرفته و جلوی سپاه می‌رود و می‌گوید دست کم به این طفل آب بدهید. از آن طرف (سپاه یزید) شخصی به نام هرمله که گویا تیرانداز قابلی بوده تیری را به قصد گلوی نوزاد رها کرده و او را می کشد، یا شهید می کند یا هر چه شما بگویید. در ظاهر تراژدی واقعا دردناکیست ولی با کمی تامل مطالبی دال بر خرافی و غیر واقعی بودن این داستان می‌یابیم. نخست آن که نوزاد شیرخوار و چندین ماهه اصلا گردنی به آن صورت که ما تصور می کنیم ندارد. اگر دقت کنید سر نوزاد به بدنش چسبیده است، دلیلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. پس تیر حرمله (هرمله) به کجا خورده است؟ ....
شبهه7: فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولا 200 یا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تیراندازی ... را نیز بیاوریم نمی‌تواند از آن فاصله گردن کودک که هیچ حتی پدر کودک را نشانه بگیرد و به هدف بزند.
شبهه8: برای چه حرمله (هرمله) نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترین شخص فرمانده سپاه است. حرمله باید حسین را می زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمی چنین چیزی را می پذیرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پای درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمی بوده مگر این حرمله مازوخیسم داشته که در آن شرایط، جنگ را کش بدهد و خودش را بیشتر اذیت بکند؟ ... آیا مذهب ذهنی را که فکر می کند نمی رباید؟
شبهه9: آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشین شان را بیمه ایشان می کنند برای رفع تشنگی لشگر حسین به دل دشمن زده و مشکی را از آب رودخانه پر کرده و در مسیر برگشت شخصی آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع می کند. حضرت مشک را با دست دیگرش می گیرد و به راهش ادامه می دهد. دوباره یک از خدا بی خبری آن دست دیگر را هم قطع می کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش می گیرد و در آخر چند از خدا بی خبر دیگر وی را به شهادت می رسانند. حضرت چگونه مشک را از دستی که قطع شده می‌گیرد؟ آیا حضرت از اسب پیاده شده و می رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روی زمین افتاده بر می دارد و دوباره سوار اسب می شود و می رود؟ دوباره که آن یکی دستش قطع می شود چه کار می کند؟ آیا حضرت باز از اسب پیاده شده و می رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان می گیرد؟ آیا در این میان که هی حضرت از اسب پیاده و دوباره سوار می شده اند کسی نبوده ایشان را بکشد؟ یا اصلاً ....اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چیز قطع شده؟ شمشیر؟ ... خون ریزی شدید ناشی از قطع شدن دست در این میان ... (چه می‌شود)؟ آیا حضرت ...؟ به راستی مذهب، عقلی را که فکر می‌کند نمی رباید؟
پاسخ: ابتدا لازم است به دو نکته‌ی ذیل دقت فرمایید:
نکته‌ی اول: جایگاه، مقام، منزلت و حقانیت الهی اهل بیت علیهم‌السلام به شهادت و یا چگونه به شهادت رسیدن آنها نمی‌باشد و نتایج کالبد شکافی چگونگی شهادت آنها و کیفیت صدمات جانی، نه چیزی به مقام و حقانیّت آنها می‌افزاید و نه چیزی می‌کاهد.
طبق احادیث، حتی مؤمن اگر در بستر خود آرام بمیرد، باز هم شهید است، چه رسد به مقام مقدس اهل بیت (ع) و به ویژه حضرت سید‌الشهداء ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام. آیا اگر ایشان به علت کهولت در بستر خود رحلت می‌نمودند، امام برحق نبودند؟! البته معلوم است که نویسنده این مضخرفات، نه تنها مسلمان نبوده، بلکه بغض شدیدی هم نسبت به مسلمانان دارد، چه رسد به تشیع. و تأثیر نهضت امام حسین (ع) بر استحکام باورها و بیداری و تابعیت شیعیان در نپذیرفتن ذلت، بر عصبیت‌شان می‌افزاید.
پس، سعی دشمنان در ایجاد شبهه نسبت به این که حالا ایشان چقدر تشنه شدند، چند تا تیر به بدنشان وارد شد، آیا انگشت مبارک‌شان نیز بریده شد یا خیر و ...، برای بی‌دین کردن مردم، تلاشی مذبوحانه و بی‌نتیجه است، چرا که به هر نتیجه‌ای برسند، در اصل موضوع هیچ تفاوتی حاصل نمی‌گردد و گرایش مردم به خاطر تعقل و تفکر و تأمل و توفیق الهی است و نه به خاطر نحوه‌ی شهادت. البته آنها می‌دانند که «معصومیت» و «مظلومیت» دو شاخصه‌ی منحصر به فرد اهل عصمت (ع) است که سبب تصدیق فطرت‌ها و جذب وجدان‌های بیدار می‌گردد، لذا سعی دارند به هر بهانه‌ای که شده به نوعی این شاخصه‌ را کم رنگ جلوه دهند تا در مراحل بعدی نفی کنند. لذا می‌بینید که اساس ماجرای کربلا و عاشورا را به رغم آن که [صرف از گرایش شیعه] یک واقعه‌ی تاریخی است و حداقل می‌توان به لحاظ تاریخ آن را مطالعه نمود، «افسانه» می‌خوانند! تا قبل از هیچ سؤال و جوابی، اصلش را نفی کرده باشند.
نکته‌ی دوم: اگر چه متأسفانه نه تنها بسیاری از تحریف کنندگان دروغ‌هایی در نقل ماجرا اضافه یا کم کرده‌اند، بلکه گاه برخی از مداحان سخنان بی‌سند و غیر واقعی را بیان داشته‌اند، اما اولاً همه‌ی مداحان چنین نیستند و ثانیاً اصل تاریخ، اسناد و کتب تاریخی از بین نرفته است و سند ما در شناخت تاریخ کربلا و عاشورا نیز نقل مداحان نمی‌باشد.
اما در پاسخ شبهات مطروحه، که گمان نموده‌اند به بهانه‌های جغرافیایی، زمین‌شناسی و ... می‌توانند تاریخ را محو کنند:
1- چنین نیست که در هیچ کجای کره‌ی زمین، برای رودخانه‌ها حاشیه‌ی بیابانی وجود نداشته باشد. هنوز که هنوز است، حواشی بسیار طولانی‌ای در امتداد فرات (چنان چه در عکس فضایی از مسیر فرات مشهود است) و بسیاری از رودخانه‌های دیگر، بیابان است. وانگهی چه کسی گفته که جلگه‌های حاشیه‌ی هر رودخانه‌ای حتماً مانند جلگه‌های گیلان و مازندران سر سبز است؟ گاه (چنان چه در همین عکس نیز مشخص است)، جلگه‌ای کوچک به وجود می‌آید و گاه ممکن است که طول جلگه نیز در مسیر رودخانه زیاد باشد، اما عرض آن، ده، بیست یا سی‌متر بیشتر نباشد و مابقی سرزمین خشکی باشد.
آن چه بیان شد، در رد ادعاهای به اصطلاح علمی شبهه‌پراکنان بود. اما راجع به «کل منطقه‌ی کربلا»، کسی نگفته که بیابان بی‌آب و علف و لم یزرع (مانند کویر لوت) بوده است. بلکه آنجا نیز نه تنها حاشیه‌ی جلگه‌ای داشت، بلکه نخلستان هم داشت. چنان چه در تاریخ می‌خوانید که ضاربین دستان مبارک حضرت عباس (ع) در پشت نخل کمین کرده بودند.
اما بدیهی است که جنگ در ناحیه‌ی جلگه‌ای و داخل نخلستان‌ها واقع نشد، بلکه در زمینی باز که فاصله‌ی طولی کوتاهی با رودخانه داشت صورت پذیرفت و طبیعی هم این است که جنگ تن به تن در زمین باز صورت پذیرد. البته گاهی هم جنگ‌های تن به تن به داخل نخلستان‌های حاشیه کشیده می‌شد.
همان طور که بیان گردید، همه‌ی سرزمین کربلا جلگه نبود، بلکه سرزمین سوزان بود و هست. چنان چه اهواز، مسجد سلیمان و ... نیز همین گونه‌اند. لذا این که می‌گویند: در جایی که آبادانی نبود و بیابان بود جنگ واقع شد، منظور این نیست که حتی یک علف یا نخل هم نمی‌روئید، بلکه در آن منطقه چند چشمه هم وجود داشت (مانند بسیاری از مناطق سوزان در کناره‌ی اروند رود و ...)، اما آبادانی نبود. یعنی کشت و زرع و خانه و زندگی نبود و البته منطقه‌ی جلگه‌ایش نیز کلاردشت نبود، بلکه در حاشیه و به صورت پراکنده از نخل‌ برخوردار بود. تاریخ مبین است منطقه‌ای که در آن جنگ واقع شد بیابانی بود. چنان چه هرثمه می‌گوید:
«... سالیان چندی از ماجرای بازگشت از جنگ صفین به همراه امیرالمؤمنین (ع) که در سرزمین کربلا توقف کرده بودیم گذشته بود تا حادثه‌ی کربلا پیش آمد و من هم در میان سپاه عبیدالله بن زیاد بودم. وقتی وارد سرزمین کربلا شدم، من آن منطقه را شناختم که همان بیابان است که به همراه علی (ع) در آن جا فرود آمده بودیم...». (ماجرای توقف امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بیابان کربلا در شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج3، ص 170 مفصل بیان شده است).
اگر همین امروز هم وارد شهرهایی چون کربلا شوید، به سرعت متوجه خواهید شد که به رغم نزدیکی به رودخانه‌ی فرات و برخورداری از آبادانی، هنوز هوای سوزان و عطش‌آوری دارد، اگر چه نسبت به مناطقی چون نجف، آب و هوای بهتری دارد.
پس، این که کربلا در حاشیه‌ی فرات بوده و حواشی رودخانه‌ها همیشه جلگه‌ای است ... و دیگر بهانه‌ها، دلیل نمی‌شود که اولاً حاشیه‌ی فرات مانند حواشی سرسبز و خنک «می‌سی‌سی‌پی» باشد و ثانیاً هیچ منطقه‌ی خالی و غیر سر سبزی برای جنگ نداشته باشد. لذا در آن منطقه نیز درختان نخل وجود داشت، اما جنگ در منطقه‌ای نه به وسعت زیاد، اما خشک و کمی دور از رودخانه در گرفت.
2- اما در خصوص امکان حفر چاه نیز که گمان کرده‌اند دیگر خیلی حرف مهمی زده‌اند!‌ باید بدانند: اولاً گاهی در حاشیه‌ی یک رودخانه‌ی پر آب، با حفر 4 متر می‌توان به آب رسید و گاهی با حفر 14 متر هم نمی‌توان به آب رسید و گاهی یک چاه 4 متری و به آب رسیده، پس از اولین برداشت آب خشک می‌شود و باید یک یا چند روز صبر کرد تا دوباره آبی در آن جمع شود.اگر باور نمی‌کنند، تشریف ببرند به سرزمین جلگه‌ای و دشت سر سبز و پر آب گیلان. نرسیده به شهر رشت، منطقه‌ای وجود دارد به نام «سراوان» که دهستان‌های دهبنه، سنگر و ... را شامل می‌گردد و مملو از جنگل‌های سرسبز و زمین‌های شالیز است. در این منطقه بادهای گرم پاییزی می‌وزد، چنان چه زمین هم چون کویر ترک می‌خورد! و چاه‌ها گاه با حفر 7 متر به آب می‌رسد و گاه با 35 متر! و اگر چاه، دست‌کم نیمه‌ عمیق نباشد، با اولین برداشت خشک می‌شود تا چند روز دیگر. به ویژه اگر در تابستان و پاییز باران کافی نباریده باشد. این به لحاظ بهانه‌های محیطی. اما درباره‌ی کربلا:
امام حسین علیه‌السلام و یارانش تا روز هفتم محرم دسترسی به آب داشتند و به رغم محاصره‌ی آب، گاه با یک یورش، آب بر می‌داشتند. البته در این مدت چون دستور جنگ نرسیده بود و عبیدالله بن زیاد نیز ابتدا مایل بود جنگی در نگیرد و دستش به خون امام آغشته نگردد، حفاظت از آب را در یورش به حدّ جنگی جدی نمی‌کشاند.
در روز هفتم، عمر بن سعد مأموریت حفاظت از آب را به عمرو بن حجاج زبیدى به همراه پانصد سوار واگذار کرد. آنان از روز هفتم تا دهم محرّم یعنى پایان جنگ با جدّیت تمام از شریعه فرات حفاظت مى نمودند که مبادا امام حسین(علیه السلام)و یارانش از آن، آب بَردارند. (اخبار الطوال، ص 301 و ابن اثیر، عزالدین على، همان کتاب، ج 5، ص 185 و ابن شهر آشوب، ابى جعفر رشید الدین محمد بن على، همان کتاب، ج 4، ص 97 و طبرى، محمد بن جریر، همان کتاب، ج 7، ص 300).
پس در این مدت حفر چاه ضرورتی نداشت. اما پس از آن، امام حسین (ع) نیز نسبت به حفر چاه (با همان عمق سه یا چهار متر که فرض کرده‌اند) اقدام نمودند. بنابر روایت ابن اعثم کوفى و ابن شهرآشوب، امام حسین(علیه السلام) در جلوىِ خیمه (به فاصله‌ی 19 قدم) چاهى حفر کردند. (ابن شهرآشوب، ابى جعفر رشیدالدین محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 50 و ابن اعثم کوفى، ابو محمد احمد بن على، الفتوح، ص 893).
دلیل دیگر حفر چاه توسط امام (ع) و یارانش، نامه عبیدالله بن زیاد به عمر سعد است. او در این نامه نوشت: «اما بعد به من چنین خبر رسانده‌اند که حسین(علیه السلام) و یاران او چاه‌ها فرو برده‌اند و آب بر مى‌دارند، لهذا ایشان را هیچ فرو ماندگى نیست! چون بر مضمون نامه وقوف یابى، باید که حسین بن على(علیه السلام) و یاران او را از کندن چاه منع کنى و نگذارى که پیرامون آب گردند». (ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد بن على، الفتوح، ص 893).
اما مسلم است که اولاً چاه را در داخل خیمه حفر نکرده بودند و ثانیاً دیگر دسترسی به آن چاه ممکن نشد و طبیعی است اگر چند نفر محدود که بین سی هزار نفر محاصره شده‌اند، امکان نزدیک شدن به چاهی که در چند متری خیمه‌ها حفر شده است، برایشان میسر نگردد. لذا از آن پس، امام (ع) برای دسترسی به آب، به طرف شط یورش می‌بردند و آب تهیه می‌کردند.
«امام حسین(علیه السلام) 30 تن از سواران و 20 تن از پیادگان سپاه خود را به فرماندهى برادرش حضرت عباس(علیه السلام) جهت آوردن آب به سوى فرات فرستاده و آنها با درگیرى مختصر با محافظان آب موفق شدند 20 مَشک آب براى امام حسین(علیه السلام) و یارانش بیاورند.» - (طبرى، محمد بن جریر، تاریخ طبرى، ج 7، صص 3007، 3006 و ابن اثیر، عزالدین على، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج 5، ص 159 و ابن اعثم کوفى، مقاتل الطالبیین، ص 119، بلاذرى، احمد بن یحیى بن جابر انساب الاشراف، ج 2 جزء 3، ص 181 و دینورى، ابو حنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص 302، 301 و علامه مجلسى، محمد باقر، «همان کتاب»، ج 44، ص 338).
پس، هیچ کس مدعی نشده است که امام حسین (ع) و یارانش ده یا هفت یا حتی سه شبانه روز کاملاً بی‌آب بودند. بلکه هم چاه حفر کردند و هم به شط یورش برده و آب آوردند و هم آب ذخیره کردند. اما دقت شود که اولاً تعداد همراهان حدود 175 یا کمتر از 200 نفر بود که 135 نفر آنان زنان و کودکان بودند و ما بقی را مردان تشکیل می‌دادند که 18 نفرشان از آل هاشم بودند و مابقی از شیعیان. و در شب عاشورا نیز 32 نفر از سپاهیان عمر سعد به لشکریان امام حسین (ع) پیوستند که «حرّ» به همراه پسر و غلامش آخرین آنها بود.
بدیهی است که پس از جلوگیری از دسترسی به آب چاه [که آن هم نمی‌توانست پاسخ‌گو باشد]، 20 مشک آب و سایر ذخایر نمی‌توانست پاسخ‌گوی عطش و سایر نیازهای حدود 200 نفر باشد.
این شبهه افکنان بی‌دین و مغرض که گمان دارند با محاسبات چرتکه‌ای می‌توانند تاریخ را تحریف کنند، آیا محاسبه نمی‌کنند که در آن روزگار و شرایط [که تانکر یا بشکه‌ی آب نبود]، مگر چقدر آب می‌توانستند ذخیره کنند. اگر هر نفر در روز فقط 10 لیتر مصرف آب داشته باشد، روزی دو هزار لیتر و برای سه روز 6 هزار لیتر ذخیره‌ی آب لازم بود.
اما، در عین حال آب را نیز به حد امکان ذخیره کرده بودند و حتی تا صبح عاشورا نیز آب داشتند و امتناع از نوشیدن و سیراب شدن توسط یاران امام (ع)، به خاطر نگهداری آب برای زنان و کودکان بود. مگر در اخبار مستند نمی‌خوانیم:
««امام حسین(علیه السلام) در لحظات آخر از فرط تشنگى قدح آبى خواست و چون آن را به دهان نزدیک ساخت، حصین بن نمیر، تیرى بر آن حضرت زد که به دهانش خورد و مانع از آشامیدن شد و امام قدح را رها فرمود». (بحارالانوار، ج 44، ص 304).
و یا «وقتى حضرت عباس(علیه السلام) از برادرش امام حسین(علیه السلام) اجازه نبرد گرفت، امام از وى درخواست کرد که کمى آب براى کودکان بیاورد و او نیز صداى العطش آنها را شنید، برمى آید که در این لحظات واپسین، آخرین ذخیره آب آنها تمام شده است و بر اساس همین روایت، حضرت عباس(علیه السلام) نیز موفق به آوردن آب نشد». (بحارالانوار، ج 45، ص 41).
پس معلوم است که تا آخرین لحظات ذخیره‌ی آبی بوده، اما نه آن قدر که همگان را سیراب کند. مشکل اینجاست که این بچه یزیدها، سختی تشنگی در جنگ را با تشنگی مقطعی خود در زیر کولر‌گازی‌های چینی و یخچال‌های آمریکایی مقایسه می‌کنند و انتظار دارند که اگر چند مشک آب هم در روز عاشورا وجود داشته، 135 نفر زن و کودک که در محاصره، گرما، استرس، وحشت [که همگی عطش‌آور است] و 72 نفر که مرتب سواره و پیاده به قلب دشمن می‌زنند، می‌کشند و کشته می‌شوند، نباید تشنه شوند و تشنگی امام (ع) و یارانش فقط افسانه است(؟!) بدیهی است که این حرف‌ها فقط بروز بغض و کینه و شیطنت است. چنان چه از لحن کلامشان پیداست.
3- اما در خصوص تاریخ عاشورا، ممکن است عده‌ای از عوام گمان کرده باشند که گرما و تشنگی، یعنی تابستان گرم و سوزان، اما هر کسی که قدری مطالعه داشته باشد، می‌داند که عاشورا مصادف با روز چهارشنیه 21 مهر ماه بوده است. حال این تاریخ چه نقضی در تاریخ کربلا و مصائب عاشورا وارد می‌کند؟! در هر حال هیچ موقع در 21 مهر، دمای شهرهای جنوبی ایران، عراق و یا سرزمین حجاز و اطراف خلیج فارس کمتر از 35 یا 30 درجه نبوده است و در چنین حرارتی بدون آب حتی نمی‌شوید دوید، چه رسد به این که تازید و جنگید. اصلاً فرض بگیرید که عاشورا در وسط زمستان و در دشتی سبز واقع شده است! آیا آدمی در زمستان آب نمی‌نوشد و اگر مانع دسترسی او به آب شوند، تشنه نمی‌گردد و اگر وارد جنگ تن به تن شود و پیاده به قلب دشمن بزند و یا با اسب بتازد، عطش‌اش مضاعف نمی‌گردد؟! چقدر این بهانه‌های کینه‌توزانه، ضعیف و مسخره است؟!
4- و اما درباره‌ی گرسنگی و استفاده از شیر یا گوشت حیوانات اهلی همراه! این جنابان مدعی عقل و علم، عزیمت امام حسین (ع) و یاران به دعوت اهالی معتبر شهر بزرگ کوفه که پایتخت جهان اسلام بوده است را با کوچ عشایر اشتباه گرفته‌اند.
مگر وقتی [حتی صدها سال قبل از اسلام]، لشکریان امپراطوری‌های ایران و روم مسافت‌های طولانی و گاهی شش ماهه را می‌پیمودند و به مرزهای یک دیگر نزدیک می‌شدند، با خود گله می‌بردند؟!‌ مگر وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به همراه یاران برای زعامت حکومت اسلامی از مدینه به سوی کوفه حرکت نمودند، با خود شتر و گاو و گوسفند و بز بردند؟! مگر وقتی معاویه‌ی ملعون از شام به سوی مدینه حرکت نمود، مانند عشایر و چوپانان با خود گله آورد؟! مگر سپاهیان یزید که از شام به سوی کوفه آمدند، شتر و گوسفند و بز و احیاناً چند تا مرغ و خروس به همراه آورده بودند؟! مگر وقتی سپاهیان یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر سعد، اسرا را از کوفه به شام می‌بردند، با خود گله آورده بودند و در بازگشت نیز گله را همراه بردند؟! و مگر کسی شتر ماده‌ی شیرده با خود به چنین سفری می‌برد؟! و یا احیاناً با شتر باردار به جنگ می‌رود؟! آخر این چه بهانه‌های سخیفی است که گمان می‌کنند با تمسک به آنها می‌توانند تاریخ را تحریف و محو کنند و یا بر علیه مسلمانان دلالتی کنند؟!
در آن زمان روش این بود که کاروان آذوقه‌ی لازم تا توقف‌گاه بعدی را که شاید یک یا دو روز راه بود به همراه بر می‌داشت و در آن توقف‌گاه آذوقه‌ی لازم برای ادامه‌ی مسیر تا توقف بعدی را تهیه می‌نمود.
این سفر نیز همین‌گونه بود. حضرت (ع) پول کافی داشت. آن قدر که وقتی در سرزمین کربلا متوقف گردید و بروز جنگ را حتمی دید، دستور داد زمین‌هایی که در کربلا (منطقه‌ی جنگ) مالک دارد، خریداری شود. پس آذوقه را در توقف‌گاهی که حتماً آبادی بود تهیه می‌کردند و در کربلا نیز که راه آنان سد شد، آذوقه‌ی رسیدن تا به کوفه را نیز همراه داشتند، اما توقف ده روز به طول انجامید و به شهادت و اسارت ختم شد. بدیهی است که گرسنگی نیز به همراه تشنگی بر آنها غلبه کرده بود. چنان چه گاه که نزد امام سجاد (ع) از تشنگی پدرش یاد می‌کردند، می‌فرمود: چرا از گرسنگی او نمی‌گویید؟!
5- در خصوص تخریب حرم و کشت و زرع در آن سرزمین که بهانه‌ای سخیف‌تر از بهانه‌های قبلی است، دقت فرمایید که اولاً چنان چه بیان گردید، آن منطقه کویر لوت نبود، بلکه منطقه‌ای در کنار فرات بود، اما آبادانی نداشت. یعنی هنوز مردمان در آنجا زندگی و کار نمی‌کردند. اما، تخریب مکرر حرم در زمان عباسی‌ها صورت پذیرفته که ده‌ها‌ سال بعد از عاشورا است و در این مدت بسیاری از مردم در گرداگرد محل حرب و حرم‌ها زندگی کرده و کشت و زرع هم به راه انداخته بودند و موضوع تشنگی در ماجرای کربلا هم که پیش‌تر توضیح داده شد. لذا کشت و زرع در آن منطقه، نه تنها پس از ده‌ها سال، بلکه از فردای عاشورا نیز دلیلی بر عدم دسترسی به آب و تشنگی نمی‌باشد و جهنم سوزان جنگی ظالمانه نیز با چند علف خودرو، بهشت سرسبز خوانده نمی‌شود.
6- اما درباره‌ی نقد شهاد حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام که گوینده اوج جهالت، ضلالت و بغض خود را به نمایش گذاشته است: اولاً چه کسی گفته که فاصله‌ با دشمن حداقل 200 تا 300 متر بوده است. نکند این آقا گمان کرده که در آن موقع با کلاش، ژ3 و توپ و تانک می‌جنگیدند و گاه به سوی جبهه‌ی یک‌دیگر خمپاره می‌انداختند. آیا کسی نیست به این آقایان که حتی نقد خود را با حقد و کینه و بی‌ادبانه طرح می‌کنند بگوید: «اگر بلد نیستید حرف بزنید، دست کم بلد باشید که حرف نزنید»؟
سرتاسر تاریخ کربلا و به ویژه روز عاشورا، بیان از سخنان امام با اجماع یا تک به تک سپاهیان دشمن دارد و آنان نیز پس از استماع سخنان امام (ع) جواب می‌دادند. نکند اینها گمان دارند که مثلاً پشت بلند‌گوی متصل به آمپلی‌فایر‌های قوی حرف می‌زدند و یا احیاناً از نوعی بی‌سیم برخوردار بودند تا به رغم فاصله‌ی 200 یا 300 متری، صدای هم دیگر را بشنوند؟!
مگر نه این است که وقتی حضرت علیه‌السلام برای آخرین وداع وارد خیمه‌‌ شدند، سپاهیان کفر به سویش تیر پرتاب می‌کردند و مگر نه است که حلقه‌ی محاصره را چنان تنگ کرده بودند که دیگر با اسب به دور خیمه‌ها جولان می‌دادند و مثل همین آقا که این مطالب را مطرح کرده است، رجز می‌خواندند و به امام حسین (ع) بد و بیراه می‌گفتند؟! پس ایشان این فاصله‌ی 200 تا 300 متری را از کجا تا به کجا متر کردند؟! به نظر می‌رسد که این فاصله، فقط بخشی از فاصله‌ی مغز کوچک ایشان با تعقل و تفکر و قلب ایشان با ایمان، صداقت و محبت است.
آری، درست می‌گوید که هنوز استخوان بندی و عضلات نوزاد شش ماهه محکم نشده است، اما حضرت فرزندش را در آغوش داشت که هرمله تیری از نزدیک به طرف او انداخت و به خاطر همین گردن نداشتن نوزاد، از رگ تا رگ، گلویش بریده شد. خداوند ما را با حضرت علی اصغر (ع) و ایشان را به همان فاصله‌ی 200 تا 300 متری با هرمله محشور نماید.
البته مشکل او دوری یا نزدیکی سپاه به امام (ع) یا استخوان و عضلات حضرت علی اصغر (ع) نیست، بلکه با اصل اسلام است. چرا که اگر نقدی بر این تاریخ داشت، می‌توانست بگوید که مثلاً فلان مطلب اضافات و تحریفات است و من قبول ندارم. مگر شهید مطهری (ره) خود کتابی در تحریفات عاشورا ننوشته است؟ بلکه او این معادلات جاهلانه را دلیل گرفته و در نیتجه می‌گوید: عقل، مذهب را رد می‌کند(؟!) و حال آن که نه عقل را تجربه کرده است و نه مذهب را می‌شناسد. وگرنه به خوبی می‌فهمید که خود در کدام مذهب است و ارباب کدام مذهب او را بی جیر و مواجب به استخدام خود درآورده است؟!
7- اما در خصوص نقد نحوه‌ی قطع شدن دستان مبارک باب الحوایج ابوالفضل العباس علیه‌السلام و شهادت ایشان! که معلوم نیست نویسنده دغدغه صحت و سقم این بخش از تاریخ کربلا را دارد یا نگران چگونگی بیمه‌ی خودروی شیعیان است! باید گفت: ظاهراً وی فیلم‌های سامورایی یا ژاپنی و هندی زیاد دیده و با ذهن کوچک خود سعی نموده مسئله را همانند آنها تصور کند و رد نماید و تازه خیلی هم به این همه سفاهت خوشحال است و می‌بالد! و البته لحن جاهلانه و بی‌ادبانه‌اش حاکی از اصل مقصود است.
اولاً برای او چه فرقی می‌کند که دستان حضرت از مچ قطع شده است یا از بازو - و با تیر و نیزه قطع شده است یا با شمشیر؟ اما جهت اطلاع جنابعالی، با شمشیر و از بازو و توسط کسانی که پشت نخل کمین کرده بودند قطع شده است.
اما راجع به نمایشی که او ترسیم کرده است: چرا باید گمان کند کسی که سوار بر اسب مشکی را حمل می‌کند، مانند کسی که پیاده زنبیلی به دست دارد، مشک را در دست گرفته است؟! چرا تصور نمی‌کند که قاعده بر این است که مشک را جلوی خود و روی اسب بگذارد و با یک دست دهنه اسب را نگه داشته و دست دیگر را روی مشک بگذارد تا تعادلش حفظ شود و وقتی یک دست قطع می‌شود، دهنه را رها کرده و دست دیگر را روی مشک بگذارد و وقتی آن هم قطع شد، خم شده و با چانه یا دندان آن را نگه ‌دارد و یا اصلاً خود را به روی مشک خم کرده و به سوی خیمه بتازد، تا آن جا که بر اثر جراحات و همان خونریزی که اشاره کرده بود به زمین افتد و بر اثر فرود نیزه‌ی آهنین بر سرش به شهادت ‌رسد؟! مگر در صحنه‌ی جنگ همه‌ی این حوادث بیش از یک دقیقه طول می‌کشد که او می پرسد: مگر حضرت خون اضافه داشته است؟! ایشان که گمان نموده این گونه چرتکه‌ای می‌تواند تاریخ را تحریف کند، چرا زحمت نمی‌کشد به کربلا رفته و فاصله بین افتادن دو دست را [که معین است] با اسب بتازد تا ببیند که کمتر از نیم دقیقه می‌شود و فاصله تا حرم شریف را بتازد تا ببیند که یک دقیقه هم نمی‌شود؟! در حالی که از پا درآمدن به خاطر خونریزی شدید ناشی از جراحت عمیق، حداقل بین 3 تا 7 دقیقه زمان می‌برد.
در مورد مازوخیسم یا جنون سپاهیان کفر (در گذشته و حال) نیز شک نکنید. در هر حال آنان که امام (ع) و شیعیانش را این چنین می‌کشند و بر روی جنازه‌ها نیز اسب می‌تازند، یقیناً کارشان از خود‌آزاری و دگر آزاری گذشته است. مگر اولاد و هم مسلکان همان‌ها این همه قتل و جنایت در دنیا و به ویژه در ممالک اسلامی نمی‌کنند و کودکان بی‌گناه را در مقابل چشم جهانیان نمی‌کشند و نفرت همگان را به خود نمی‌خرند؟! مگر بعد از ظهر عاشورا در خیابان‌های تهران نمی‌رقصند و در مقابل این عمل کثیف، نفرت و خشم مسلمانان را به خود جلب نمی‌کنند؟ آیا مازوخیسم هستند؟ بله. یقیناً.
ملاحظه:
این گونه ایرادهای بنی‌اسرائیلی که به دستور اربابان انگلیسی و همت والای جاسوسان و نوکران وهابی ساخته شده و توسط «عمله‌ی آماتور ظلمه» و نه حداقل عمله‌ی حرفه‌ای، توزیع می‌گردد، آن قدر سخیف است که حتی شنیدنش حیف وقت است، چه رسد به پاسخ آن. و البته مطمئن باشید که هیچ پاسخی نیز به درد این افراد نمی‌خورد، چرا که همان گونه که مکرر بیان داشته‌اند نسبت به اصل دین و اسلام ایراد دارند و نه یک یا چند سؤال و شبهه. آنها سخنان مستدل خود پیامبر اکرم (ص) که کلام وحی را با لجاجت نمی‌شنوند و نمی‌فهمند، چه رسد به پاسخ بنده و شما را! چنان چه اسلافشان به پیامبر (ص) می‌گفتند:
« وَ قالُوا قُلُوبُنا فی‏ أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی‏ آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ» (فصلت - 5ا)
ترجمه: مى‏گویند دلهاى ما از پذیرفتن آن چه ما را به سویش مى‏خوانی در غلاف‌هایى روى هم است و در گوش‌هایمان سنگینى است و بین ما و تو حجابى است تو کار خود کن که ما نیز کار خود خواهیم کرد.
و نیز چنان چه پس از شنیدن سخنان امام حسین (ع) و استدلال‌های محکم ایشان، به او می‌گفتند: با ما بحث نکن!‌ تو هر چه می‌گویی درست است و خودمان هم می‌دانیم، اما تصمیم گرفتیم تو را بکشیم و می‌کشیم!
پس، آن چه بیان شد برای روشن شدن ذهن آن برادر گرامی و سایر دانشجویان مسلمان و عزیز است، و گرنه این سخنان سخیف، آن هم با این همه کینه و لحن بی‌ادب، پاسخ ندارد و گاه پاسخ دادن موجب میدان پیدا کردن آنها نیز می‌شود. لذا انتظار نداشته باشید که اگر پاسخ دادید، بپذیرند.
چنین کفار عنودی، اصلاً خدا را قبول ندارد که پیامبر، قرآن، اسلام، ولایت و امامت را قبول داشته باشند، حال گمان می‌کنید که نگران واقعیت‌های کربلا هستند و باید پاسخ‌شان را داد تا روشن شوند؟! برای آنها چه فرقی می‌کند که اصلاً چنین اتفاقی افتاده است یا خیر؟ چه رسد به چگونگی آن. به آنان بگویید: فرض کنیم نه گلوی حضرت علی اصغر (ع) پاره شده است و نه دستان حضرت عباس (ع) قطع شده است، آیا مشکل شما تمام می‌شود؟! پس اگر مشکل شما اصل اسلام است و در واقع با اصل خداپرستی و توحید مشکل دارید، پس دیگر این بهانه‌های سخیف راجع به عاشورا برای چیست؟!
به آنها همین قدر بگویید که صرف نظر از دین و مذهب و آئین و بهانه‌های لجوجانه و عنادتان، بالاخره به عنوان یک بشری که به قول شما عقل دارد، آیا قبول دارید که در تاریخ گذشته جنگی بین امام حسین (ع) و یارانش با سپاهیان کفر و یزیدیان درگرفته است یا خیر؟ و قبول دارید که در این جنگ امام و یارانش کشته شده‌اند یا خیر؟ اگر قبول ندارید، باید بروید دست کم تاریخ بخوانید و اگر قبول دارید، کاری با این که بالاخره امام تشنه بودند یا خیر و دستان حضرت ابوالفضل علیه‌السلام قطع شده است یا خیر؟ در سرزمین کربلا سبزه و میوه هم می‌روئیده است یا خیر؟ نداشته باشید، بلکه به عنوان یک آدمی که به قول شما فکر می‌کند، ببینید که خود در اعتقادات، مرام و رفتارتان در کدام گروه جای می‌گیرید؟ حسینیان و یا یزیدیان؟!
در خاتمه توجه داشته باشید که مشکل آنان فقد انکار و کفر نیست، بلکه انجام وظیفه در تلاش بر علیه مسلمانان و توزیع شبهه برای تزلزل آنهاست. و گرنه خدا و اسلام را قبول ندارند که نداشته باشند. این همه کافر در دنیا وجود دارد، اینان نیز یکی از آنها. آیا همه‌ی کفار به تحلیل و نقد کربلا و عاشورا می‌پردازند، یا اینها مأمورند و دستور دارند؟! به آنان از سوی مراکزی چون «سوروس» و تشکیلات‌هایی چون وهابیت، دستور داده شده که هر چه می‌توانید بگویید. با لحن تمسخر و توهین هم بگویید. مهم نیست که درست می‌گویید یا غلط و پاسخ شما را می‌دهند یا خیر؟! مهم این است که بر علیه همه‌ی اسلام و تشیع بگویید. تا جوّسازی شود! حرمت‌ها و قداست‌ها شکسته شود! و زمینه برای هجمه‌های دیگر فرهنگی در جنگ نرم آماده‌تر شود.
السلام علی الحسین و علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین - الی یوم القیامه.
منبع:www.x-shobhe.com



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: یکشنبه 89/9/21::: ساعت 4:59 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 45
بازدید دیروز: 61
کل بازدید :1279918

>>امکانات این وبلاگ<<

وب خوان این وبلاگ

پروفایل این وبلاگ

عناوین مطالب بایگانی نشده

لینکستان این وبلاگ

خانه

راهنمای استفاده از این وبلاگ

دانلود برنامه های رادیو جوان

عناوین مطالب بایگانی شده

قوانین این وبلاگ

بخش متخلفین


>>نظر سنجی<<

پخش اینترنتی  زنده رادیو

پخش زنده ی رادیو جوان ورود به سایت رادیو جوان

پخش زنده ی رادیو قرآن ورود به سایت رادیو قرآن

پخش زنده ی رادیو معارف ورود به سایت رادیو معارف

پخش زنده ی رادیو ایران ورود به سایت رادیو ایران

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال اروپا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال آمریکا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال آسیا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو پیام ورود به سایت رادیو پیام

پخش زنده ی رادیو گفتگو ورود به سایت رادیو گفتگو

پخش زنده ی رادیو فرهنگ ورود به سایت رادیو فرهنگ

پخش زنده ی رادیو تجارت ورود به سایت رادیو تجارت

پخش زنده ی رادیو ندای اسلام ورود به سایت رادیو ندای اسلام

پخش زنده ی رادیو ورزش ورود به سایت رادیو ورزش

پخش زنده ی رادیو سلامت ورود به سایت رادیو سلامت


>پخش زنده رادیو استانی<

پخش زنده ی رادیو اصفهانپخش زنده ی رادیو اردبیلپخش زنده ی رادیو اراکپخش زنده ی رادیو ارومیهپخش زنده ی رادیو ایلامپخش زنده ی رادیو اهوازپخش زنده ی رادیو تهرانپخش زنده ی رادیو بوشهرپخش زنده ی رادیو بجنوردپخش زنده ی رادیو زاهدانپخش زنده ی رادیو رشتپخش زنده ی رادیو خرم ابادپخش زنده ی رادیو سنندجپخش زنده ی رادیو ساریپخش زنده ی رادیو زنجانپخش زنده ی رادیو قزوینپخش زنده ی رادیو شیرازپخش زنده ی رادیو شهرکردپخش زنده ی رادیو مشهدپخش زنده ی رادیو کرمانشاهپخش زنده ی رادیو قمپخش زنده ی رادیو یاسوجپخش زنده ی رادیو همدانپخش زنده ی رادیو مهابادپخش زنده ی رادیو یزدپخش زنده ی رادیو سمنانپخش زنده ی رادیو خراسان جنوبیپخش زنده ی رادیو کرمانپخش زنده ی رادیو گلستانپخش زنده ی رادیو بوشهرپخش زنده ی رادیو البرز


>> درباره خودم <<
محمود عراقی
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد

>> پیوندهای روزانه <<

>>لوگوی وبلاگ من<<
به نام خدا

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<

>>هدیه وبلاگ<<

>>آرشیو شده ها<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>آمار وبلاگ<<

>>رتبه ی وبلاگ<<

>>طراح قالب<<
تحلیل آمار سایت و وبلاگ