آیین چهارشنبه سوری در شهر میانه
چهارشنبه سوری که ما در زبان محلی هم تقریبا به همین نام تلفظ میکنیم دارای یک آداب خاصی هست که در گذر زمان دچار تغییر و تحول شده
تاریخچه ی مختصری از چهارشنبه سوری
از عمق قضیه اطلاع دقیق ندارم اما تاجایی که اطلاع دارم در روزگاران قدیم مردم هرساله بعد از خانه تکانی مقداری از وسایل خانه که قابل سوختن هستند در گوشه ای جمع میکردند و بعد از این که اهالی محل و روستا همه خانه تکانی میکردند همه ی آنچه که داشتند رو می آوردند و آتش میزدند،البته باید یاد آور شد لوازمی که آتش زده می شد مثل الان مواد پلاستکی نبوده و همه از چوب بوده
این رسم به نوعی با ایین آتش پرستی ترکیب شده و چهارشنبه ی آخر سال در طی مراحلی تبدیل به چهارشنبه سوری شده که دیگه با فلسفه ی اون زیاد کار نداریم
بعدها در این روز هر خانواده در پشت بام خانه هاشان آتشی رو به عنوان نماد روشنایی خانه و چراغ خانه بعد از تاریکی روشن میکردند و بعد از خاموش شدن آتش به خانه میرفتند و منتظر دو چیز میشدند...(برای توضیح ادامه ی این بخش باید یک مقدمه کوتاه دیگری نقل کنم).
تنور پخت نان و کرسی که روی تنور برای گرم شدن قرار میگرفت
همانطور که میدانید در روستاها در روزهای قدیم درست وسط اتاق زمستانی خانه ها تنوری بود برای پخت نان و غذا که از این تنور در روزهای سرد زمستان برای گرم کردن خانه و درست کردن کرسی استفاده میکردند اتش کرسی هم توسط فضولات خشک شده ی حیوانات اهلی و چوب هایی بود که از قبل جمع میکردند تشکیل میشد
باجا چیست؟
برای خارج شدن دود این آتش از محیط خانه درست بالای تنور از سقف خانه یک دریچه ای باز میکردند که اسم محلی اش را( باجا ) هست رو درست میکردند از این باجه خیلی استفاده ها میشد
موارد استفاده ی باجا، درست کردن آشیانه داخل خانه توسط پرستوهای بهاری
برای گردش هوای داخل اتاق ،برای اطلاع از ساعت چون مثل ساعت افتابی کار میکرد وقتی نور داخل اتاق میافتاد، برای ورود و خروج پرندگان استفاده میشد،اخه سقف خانه های روستایی که باجا داشت در اکثر مواقع از چوب ساخته میشد و محل مناسبی برای ساخت لانه بود که اغلب موارد پرستوهای بهاری میآمدند و اونجا لانه میساختند و از این محل رفت و آمد میکردند(تصور کنید در یک خانه ی روستایی داخل خانه پرستو لانه کند)
شب چهارشنبه سوری شب صحبت از خوبی هاست!
از دیگر استفاده های این دریچه(باجا) در روزهای چهارشنبه سوری بود اولین گروه مردم می آمدند و بعد از مراسم آتش روشن کردن از این باجا ها به صحبت های اهالی خانه گوش میدادند...مردم ما اعتقاد دارند در روز چهارشنبه سوری باید در خانه صحبت از خوبی ها باشه چرا که ممکنه کسی از این باجا ها گوش بده ...هر کسی هم که از پشت بام خانه ی طرف از باجا درگوش می ایستاد تا به حرفها گوش بدهد اگر حرفهای خوبی میشنید همونجا از خاناده بدون مقدمه تشکر میکرد و میرفت و اگر حرف بدی میشنید با بدی یاد میکرد و میرفت...این بد شنیدن ها و خوب شنیدن ها برای کسی که درگوش می ایستاد به نوعی نوید دهنده ی سال پیش روی طرف بود...مردم هم سعی میکردند از خانه ی کسی درگوش بایستند که مومن بود و پاک و خانواده اش هم خوب باشند...و خانواده ها هم سعی میکردند حرف خوب بزنند
رسم شال اندازی در شب چهارشنبه سوری
از گروه دیگری که از باجاها در چهارشنبه سوری استفاده میکردند جوانهایی بودند که برای شال اندازی(شال سالاما) که شهریار هم تو حیدر بابا از اون صحبت کرده استفاده میبکردند رسم شال سالاماخ از رسمهای بسیار شیرین ما هست که در اون از طریق باجا یا همون دریچه ی سقف خانه چادر یا اشلی را به داخل خانه آویزان میکردند و اهالی خانه به عنوان شیرینی چیزی به اون میبستند که ترکیبش از تخم مرغ و سنجد و جوراب و پول و نخود و کشمش قورما(گندم آب دادشه شده ی برشته شده سرخ شده..نمیدونم چی میشه معادلش) وچیزهای دیگرهم میشد
چهارشنبه سوری و عشق بازی عاشق و معشوق ها
اما اینوسط رسم شال سالاما(شال اندازی) برای قشر خاصی تعریف دیگری داشت اون هم قشر خوشبخت جوان و نامزد که عاشقانه ترین و بهترین و خاطره انگیزترین قسمت را شامل میشد ....اهالی خانه مخصوصا دختر خانه منتظر شالی بود که نامزدش از باجا آویزان کند و اقای داماد هم دلهره داشت تا هرچه زود تر و البته در تاریکی شب بتونه به نحو ماهرانه این عمل رو دور از چشم اهالی خانه انجام دهد ...تا به نوعی غافلگیرانه عمل کند هرچند که اهالی خانه همه منظر او بودند... اینجابه قول استاد شهریار که در دیوان گفته شیرینترین قسمت این بود که جورابی را که دختر خانه برای نامزد خودش با دست خودش بافته بود را در اون شال بگذارد...حس کنید این همه عشق بازی را......شال داماد خاص بود از همه نوع شیرینی و خوردنی و سوغاتی را شامل می شد.
عید چهارشنبه سوری شما مبارک
بعد از این گروه،گروه دیگری از کودکان بودند که چون توانایی رفتن به پشت بام را نداشتند در خانه را میزدند و با گفتن کلمات چرشنبه بایراموز موبارک اولسین( عید چهارشنبه سوری تون مبارک) از صاحبخانه عیدی میگرفتند که اغلب تخم مرغ رنگ شده با پوست گردو یا انار یا پیاز بود.
همه ی این اداب در هر خانه ای برای غریبه ها و آشناها و محرم و نامحرم انجام میشد و هیچ خانواده ای هم ناراحت نبود که نامحرم یا غریبه ای الان از دیوار خانه بالا رفته و به خانه نگاه میکند چون این روز فقط یک روز بود و همه آماده ی پذیرایی بودند و خودشان هم میدانستند قرار است چه اتفاقی بیافتد و اتفاقا خوشحال هم میشدند
جنگ پایان سال!
از قسمت های شیرین شال سالاما این بود که یک دفعه می دیدی چندین شال از سقف خانه آویزان است و هی تکان میخورد و باید زود جواب میدادی
متاسفانه امروزه به دلایل مختلف این رسم به علت های زیادی فراموش میشه اول به خاطر این که دریچه های بالای خانه حذف شده بعد به خاطر این که ارتفاع خانه ها زیاد شده و درسترسی کم شده.بعد به علت عوامل مختلف فرهنگی و بالا رفتن جمعیت در شهر ها این امکان عملا به فراموشی سپرده شده و آیین های چهارشنبه سوری ما عملا جای خود را به آتش بازی با اقلام خارجی چینی و ترقه بازی و خیلی ساده تر به جٌنگ جَنگ و یا جَنگ جٌنگ و به عبارتی میدان جنگ پایان سال تبدیل شده است!
خدا عاقبت این رسم را هم به خیر کند.
پ ن: همه ی این مطالب را که نوشتم شخصا یا دیده ام یا تجربه کرده ام در چند سال قبل.خیلی زیبا و خیلی شیرین و دلچست بود.یادش بخیر.
نویسنده:محمود عراقی
جدول پخش رادیو جوان در مهر1392
نمایش دریاقلی سورانی در رادیو جوان
سهم شنوندگان در برنامه سازی رادیویی
انتخاب موضوع در یک برنامه رادیویی
امام زمان مربی فوتبال میشود!
رادیو جوان شادتر میشود
رادیو خانواده
چالشهای رسانهای یا نگاه آینده نگارانه به رسانه ها
طرح ایمان
گوینده آقا یا خانم!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 61
کل بازدید :1280038
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد
شهرداری آچاچی [1]
چی بپزم؟
روشنگری [2]
سهبا [4]
رصد خبری [8]
اخبار و تحلیل [1]
شرکت ثمین گستر کارمانیا [4]
شبکه بهداشت و درمان میانه [4]
دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان شرقی [3]
مدیریت منابع انسانی [4]
آرشیو اخبار استانداری [19]
ثبت نام آتشنشانی [6]
رادیو دیروز [6]
کتابخانه دیجیتال [26]
[آرشیو(56)]
زمستان 91
پاییز 91
تابستان 91
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 88
تابستان 88
بهار 88
زمستان 87
پاییز 87
تابستان 87
بهار 87
زمستان 86