شب رادیو جوان با رادیو جوانی ها (8)
یک یادگاری از شنونده ثابت اینجا شب نیست3 و برج مراقبت سابق!
خانم خلجی گوینده پخش رادیو استانی زنجان و شنونده ی دائمی برنامه اینجا شب نیست 3 و برج مراقبت سابق حامد مرادیان بودند که نوشتند:
و عشق تنها عشق مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
خلجی
و خانم خلجی گوینده خبر رادیو مرکز زنجان نوشتند:
اقای عراقی ، امیدوارم همیشه پیروز و سربلند باشید
خلجی
احساس در احساس!
از دیدار با این دو خواهر خیلی خوشحال شدم ، راستش در مورد این دو خواهر در اینترنت و سایت رادیو مرکز زنجان هم قبلا جستجو کرده بودم تا از زمان پخش برنامه هایشان مطلع شوم ولی چیزی دستگیرم نشده بود و از این اتفاق خیلی خوشحال بودم ، نمیدانم خواننده ی این مطالب چه حسی دارد ولی حس جشنواره و حس بودن بین رادیویی ها و حس یک شهرغریب و حس شب و حس مینی بوس در حال حرکت و حس گفتگو با خیلی از سردبیرها و رادیویی ها و همه یک جا در یک دل جمع شود و هر ثانیه هم این احساس پرشورتر شود! چیزی که توصیفش فقط برای خودم امکان دارد.
از این دو خواهر در مورد خودشان و در مورد برنامه هایشان در رادیو مرکز زنجان و در مورد جشنواره و در مورد رادیوی استانی و نحوه ی جذب و در مورد حضور در رادیو فقط برای دیدار از استدیو و برنامه سازی و در مورد نویسندگی و گویندگی و خیلی چیزها پرسیدم، هم به فارسی و هم به ترکی و خیلی کیف کردم از دیدار با این عزیزان.
مسیر خیلی نامردی کرد و زود تمام شد مسیرمان خیلی کوتاه بود و خیلی زود در شب تاریک به هتل رسیدیم.
زندانی به اسم هتل!
هتل ما هتل چهار ستاره امیر بود نمیدانتسم دقیقا در کجای شهر قرار داشت، وارد هتل شدیم و قرار شد چهار نفر به چهار نفر تقسیم بشیم و این شد که همه با دوستان و هم استانی ها یکی شدند و دو نفر باقی ماندند ، من و یک اقا با لباس کردی که در ادامه یکی هم از شرکت کننده های اهوازی به ما ملحق شد، کارت شناسایی را دادیم و کارت اتاق را گرفتیم و رفتیم به اتاقمان در طبقه چهارم ، نمای هتل از بیرون چیزی نداشت، ورودی هتل هم دوباره چیز جذابی نداشت ، پذیرش هم نمای جالب نداشت و اتاق هم همچنین وضع جالبی نداشت بعداز این که به اتاقمان رسیدیم درخواست اب و چای و غذا کردیم که گفتند دیر تشریف اوردیم و چیزی نداریم گفتیم حداقل اب بیارید تا گلویمان را تر کرده باشیم و گفتند که هزینه دارد گفتیم اشکالی ندارد(لعنت بر شیطان) و بعد یه عدد اب معدنی و دو قوری یزرگ و کوچک چایی اوردند و همانجا پولش را هم گرفتند! چیزی خارج از تصور اما بعد از دقایقی خواستیم کمی اینترنت بازی کنیم ولی خط اینترنت بی سیم هتل رمز دار بود تماس گرفتیم که گفتند استفاده از اینترنت ساعتی محاسبه میشود و هزینه دارد که دوباره چیزی غیر قابل تصور بود، مخصوصا در رابطه با اینترنت که ارزش انچنانی نمیتواند داشته باشد و از یک هتل بعید بود که چنین امکانی نداشته باشد! از این کار هم منصرف شدیم و من شروع کردم به خوردن ساندویچ جشنواره چیزی که همیشه از ان متنفر بوده ام! ولی حداقل من همین را داشتم و دیگر دوستان ان را هم نداشتند، ساندیچ را میخوردم و متاسف بودم از اقامت در چنین جایی ! شب را صبح کردیم و و برای صبحانه هم که متنوع بود چیزی نخوردم چون از هیچ کدام خوشم نیامد نه از صبحانه سرد و نه گرم فقط کمی نان سنگک و یک عدد تخم مرغ آب پز و یکمی هندوانه و یک عدد هم عسل بسته بندی یکنفره! در یک محیطی که بدون جذابیت بود و تنها جذابیتش به رادیویی بود که داشت پخش میشد! بعد از صبحانه دوباره یکی از شنوندگان را که نمیدانم از کجا منو شناختند گفتگو کردیم ولی چون عجله داشتم نه اسمشان را پرسیدم نه این که پرسیدم منو از کجا میشناسند به سرعت مدارک رو دادم و به همراه دوست کردی از هتل خارج شدیم و از این که ان محل بی روح را ترک میکردم خیلی هم خوشحال بودیم چون این هتل چند ستاره چیزی نداشت که خوشم بیایید تا دوباره بخواهم به انجا برگردم و این امکاناتی زوری بود از شبکه ی محبوبمان به ما رسیده بود و الا اگر امکانش را داشتم من همان شب هتل را ترک میکردم!
مسیر کوتاه دیشب تمامی ندارد!
از هتل خارج شدیم و من از دوستم جدا شدم و چند خیابان را پیاده قدم زدم ولی هرچقدر ادامه میدادم خیابانها برام غریبه بودند و بلاخره از یک راننده ای نشانی دقیق محل را پرسیدم و بعد که به خانه برگشتم متوجه شدم آن مسیرکوتاه ما اتفاقا خیلی هم طولانی بودو حضور در کنار رادیویی ها مسیر را برام کوتاه کرده بود و محل را هم چون در طرح ترافیک بود اشنایی کاملی نداشتم. با تاکسی دربستی رفتیم تا سوار ماشین شدم و بعد حرکت کردم به سمت شهرمان .
نوشتم نوشتی نوشت نوشتیم نوشتید نخواندند!
جشنواره ی دوم تمام شد و نتیجه ی این همه داستانها و تجربه ها و اتفاقهای خوب و بد همه اش یادگاری شد در دفتر خاطرات مجازی محمود عراقی در فضای مجازی ..
و اما محمود عراقی نوشت تا یادگاری بماند برای کسی و کسانی که عاشق رادیو هستند و نتوانستند به جشنواره بیایند و نوشت تا اعتراض کند تا در حافضه ی تاریخ ثبت شود و همگان هم بدانند که محمود عراقی اینجا خوب مینویسد نوشت تا همه بدانند در این وبلاگ فقط 120 ساعت و به قول رادیویی ها 7200 دقیقه (هفت هزار و دویست دقیقه) برنامه ی رادیویی ذخیره شده است و یک و نیم ساعت برابر با 90 دقیقه کلیپ صوتی ذخیره شده و دقیقه ها و دقیقه ها صدا های دیگر ذخیره شده و حداقل 300 صفحه در مورد رادیوی محبوبش جوان از سال 86 ذخیره شده!!! نوشت تا ایندگان بدانند در وبلاگ محمود عراقی صدها بار کلمه ی رادیو جوان ثبت شده و نوشت تا دل خودش راضی شود که به عشق رادیو داشت مینوشت ، نوشت تا خودش اعتراف کند وبلاگش بخش دانلود برنامه های رادیو دارد و بخش فرکانسهای رادیوی دارد و بخش قوانین دارد و بخش راهنمایی دارد و بخش دانلود موزیک روز دارد و خیلی بخش جدا دارد و نوشت تا بگوید اگر ان وبلاگها را با هم جمع میکردید نصف وبلاگ محمود عراقی هم نمیتوانستند با هم مطلب داشته باشند چه برسد به چیزهای دیگر و بلاخره نوشت تا خودش اعتراف کند باز هم مینویسد از رادیو جوانی که دوستش دارد آن هم به سبک خودش.
دسته بندی: رسانه ، رادیو ، رادیو جوان ،دومین جشنواره جوان و رادیو(جوانه)
مطالب مرتبط: جشنواره دوم رادیو جوان (جوانه) ، جشنواره دوم جوانه ، رادیو جوان جشنواره جوانه ، مراسم اختتامیه جشنواره رادیو جوان ، مراسم اختامیه جشنواره جوانه ، اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) ، اختتامیه دومین جشنواره جوانه ، اختتامیه جشنواره جوانه ، نتایج جشنواره جوانه ، اسامی برندگان جشنواره جوانه
جدول پخش رادیو جوان در مهر1392
نمایش دریاقلی سورانی در رادیو جوان
سهم شنوندگان در برنامه سازی رادیویی
انتخاب موضوع در یک برنامه رادیویی
امام زمان مربی فوتبال میشود!
رادیو جوان شادتر میشود
رادیو خانواده
چالشهای رسانهای یا نگاه آینده نگارانه به رسانه ها
طرح ایمان
گوینده آقا یا خانم!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 289
کل بازدید :1280911
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد
شهرداری آچاچی [1]
چی بپزم؟
روشنگری [2]
سهبا [4]
رصد خبری [8]
اخبار و تحلیل [1]
شرکت ثمین گستر کارمانیا [4]
شبکه بهداشت و درمان میانه [4]
دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان شرقی [3]
مدیریت منابع انسانی [4]
آرشیو اخبار استانداری [19]
ثبت نام آتشنشانی [6]
رادیو دیروز [6]
کتابخانه دیجیتال [26]
[آرشیو(56)]
زمستان 91
پاییز 91
تابستان 91
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 88
تابستان 88
بهار 88
زمستان 87
پاییز 87
تابستان 87
بهار 87
زمستان 86