زیر نورماه رادیو جوان
زیر نور ماه برنامه ای از گروه اندیشه بود که سال 89 عمرش را داد به چند تا برنامه دیگر و تمام شد و دلم شکست، برنامه ای که برای تمام شدنش گریه هم کردم...
بیست و ششم بهمن هشتاد و پنج، «یا علی» گفتند و در جاده جوانی، زیر نور ماه قدم زدن را آغاز کردند.»» 174 هفته - 174 قدم زیر نور ماه - با هم، در کنار هم و به یاد هم بودیم. رد پاهایمان ، رد پاهایتان زیر نور ماه پر رنگ و پر رنگ تر شد. به بودنمان عادت کرده بودیم اما هر سلامی را خداحافظی باید، حتی اگر دلمان نخواهد. جاده ی زیر نور ماه به مقصد رسید اما رد پاها ثبت شده بر صفحه ی خاطره ها. دل ها عادت کرده به پر کشیدن به پایتخت قلب ها راس ساعت 23.»»» چهارم تیر هشتاد و نه ، «یا علی» می گوئیم و آخرین قدمها را زیر نور ماه می زنیم... سلام آخر ما زیر نور ماه در ویژه برنامه ای است به مناسبت میلاد امیر مهربانیها - امام علی علیه السلام...
خوب بودن برنامه به ایتم و گوینده و مهمان و گزارشگر و نویسنده نیست برنامه خوب را باید با عشق درست کرد تا بشود با عشق هم شنید! چند وقت پیش داشتم در یکی از صحنهای حرم مطهر امام رضا(ع) راه میرفتم یاد زیر نور ماه افتادم برنامه ای خوب از رادیو جوان که دو سه چهار سال پیش شنونده اش بودم در این برنامه قرار ساعت 10 بود که دل ما را مهمان امام رضا میکرد امشب یاد سفر چند روز پیشم به مشهد افتادم و یاد ان روز که در صحن امام رضا(ع) یاد زیر نورماه افتادم....
ما حرف خودمان را میزنیم، میگیم:برنامه خوب را باید شنید ، شما هم برنامه خوب بسازید تا بشنویم.مثل برنامه دوشنبه شب با شما که خیلی شبیه زیرنورماه است و همین الان دارد پخش میشود و داریم میشنویم.
متن پایین روز اخر اجرای زیر نورماه در سال 89 است و یکی از عوامل گروه اندیشه از حال و هوای اعضای این گروه را از اخرین برنامه زیر نورماه را بیان میکند(منبع وبلاگ گروه اندیشه)
از زیر نور ماه
11:00
اصولا پنج شنبه ها و جمعه ها روزهای خلوتی در سازمان است. مخصوصا جمعه ها. آن وقت است که وقتی از پله ها بالا می آیی و وارد ظلمات راهرو می شوی، ترس برت می دارد و خدا را شکر می کنی که در راهرو وسایل تزئینی و گلدان وجود ندارد تا با هم تصادف کنید!
عکس: تخت? اتاق اندیشه رادیو جوان/ امضا : سردبیر! نیازی به توضیح بیشتر نیست. هست ؟
13:00
مجتبی امیری از راه می رسد. البته قبلا سفارشات لازم ،شده و در نبود او، بخش های مختلف برنامه در حال آماده شدن بودند. با ورود او به اتاق ریتم انجام کارها تندتر می شود. گوش دادن به آیتمی که یکی از شنونده ها( محمود عراقی ) از بخش های مختلف برنامه آماده کرده و فرستاده بود، یک بار دیگر به یادمان می اندازد که امشب، آخرین شب زیر نور ماه بودن است. سری به آرشیو زیر نور ماه می زنیم و برنامه های ضبط شده قدیم را می شنویم. حس و حال هر کدام از ما تعریف نکردنی است...
حین تکست نوشتن های مجتبی امیری، ادیت کردن های میترا وکیلی و چت کردن های مهدیه مفیدی کامنتهای وبلاگ هم چک می شود و خواندن هر کامنت واکنش جالب یکی از حضار را در پی دارد.از مجتبی امیری می پرسم چند روز قبل از جمعه برنامه آماده می شد ؟ می گوید معمولا بیست و چهارساعت تا چهل و هشت ساعت قبل موضوع انتخاب می شد و از پنج شنبه صبح ساخت آیتم ها و نوشتن تکست ها شروع می شد تا جمعه ساعت شش. می پرسم تا حالا شده دیر برسید سر برنامه ؟ جواب می شنوم که آره..آخرینش همین دو ماه پیش بود. که من دیر رسیدم و بچه ها برنامه رو شروع کرده بودند بدون اینکه بدونن موضوع چیه و آیتم و تکست داشته باشن! گفتم آخه چرا این کار رو انجام دادین ؟ اومدیم و من ده دقیقه دیرتر می رسیدم. اون موقع می خواستین چه کار کنید؟ آخه میدونی که .. توی پخش، یه گوینده شیفت داریم و یه تهیه کننده شیفت. اگه یه موقع اونا دیر برسن، مشکل خاصی پیش نمیاد. اما چیزی به عنوان سردبیر پخش نداریم. این اتفاق برای خودم خیلی جالب بود...
شب تولد حضرت علی بود ، روز پدر و روز مرد (؟) . آقای امیری اصرار داشت هر طور که شده به ما ثابت کند که شهر بدون مرد شهر درده، غافل از اینکه در جمع سه نفری اتاق او در اقلیت قرار دارد! از او پرسیدم در این سه سال و نیم از حضور فرد یا آیتم خاصی توی برنامه پشیمون شدید ؟ با لحنی عجیب پرسید نه! آخه چرا باید پشیمون بشم ؟ همه چی خوب بود. البته در حیطه اختیارات من.ولی خب..همین! در حیطه اختیارات من همه خوب بودند. (نگاه خودسانسوری)!
18:00
زمان سریع می گذرد. برای بار چندم نگاهم به تخته اتاق می افتد و نوشته روی آن. هم دلم گرفته است و هم حال خوبی دارد. همه، همینطوری هستیم. به نشستهایی فکر می کنم که برای اولین بار در برنامه زیر نور ماه برگزار شد. از آقای امیری می پرسم که چند درصد از صحبت هایی که در نشستها انجام شد، عملی شد ؟ جواب می گیرم که از اول قرار نبود همه نتایج نشستها در برنامه عملی شود. بیشتر هدفم این بود که ببینم حال و هوای مخاطب هام چه طوریه. البته در نشست ها تعداد خیلی کمی از مخاطبهای ما بودند و از قشر خاصی هم بودند. عموما کسانی بودند که اهل کامپیوتر و اینترنت بودند. خوبی نشست ها این بود که به خودم شناخت داد ببینم برای چه جور آدمی دارم برنامه می سازم. داشتم به این فکر می کردم که زیر نور ماه رکورددار اولینها بوده که سردبیر ادامه داد یکی از کارهای خوبی که زیر نور ماه برای اولین بار انجام شد نشست ها بود. آیتم خانم مفیدی رو خیلی دوست داشتم. تا حالا توی هیچ برنامه ای پیش نیومده بود که درباره برنامه با جوونای دنیا صحبت کنند. قرار مشهد هم از اولین ها بود. تلفن خودم به شنونده ها هم از اولینها بود که برای خودم خیلی جالب بود. فکر کنم برای شنونده ها جالب بوده باشه..همینطور قرار مشهد. ما اولین برنامه ای بودیم که هر هفته زنده ارتباط می گرفتیم.
بدون اغراق، وقتی وارد جمع رادیوییها می شوید، چیزی که در برخورد اول جلب توجه می کند برخورد صمیمانه و توام با احترام آنها با همدیگر است. لا به لای همین صحبت های عادی مان از سردبیر می پرسم که با کدام از عوامل برنامه صمیمی هستید ؟ میگوید یه اخلاقی که من دارم اینکه که اصولا با همه صمیمی ام. و اگه اینطور نباشه در همون برخوردهای اول نشون میده. توی برنامه هم همینطور...با آقای اتابکی که خیلی دوستیم و ارادت خاصی بهش دارم. حامد مشکینی و سیروس رجبی هم که با هم همکار و دوست هستیم و همدیگه رو می بینیم و خب سالهاست با هم همکاریم. جالب اینجاست که وقتی این سوال را از حامد مشکینی پرسیدم، با ادبیاتی متفاوت اما همین جواب را شنیدم.
20:00
حراست سازمان بیش از این اجازه نمیدهد که در ساختمان شهدا بمانیم. مسئول هماهنگی و گزارشگر برنامه راهی قنادی می شنوند تا به مناسبت تولد حضرت علی و روز پدر شیرینی تهیه کنند. سردبیر برنامه هم شام سفارش میدهد. بالاخره یکی از اساسی ترین نیازهای انسانها پس از مسکن و پوشاک، خورد و خوراک است. با شکم گرسنه نمی شود رفت سر برنامه به خصوص اینکه برای نهار ،فقط تنقلات خورده باشی!
20:45
اینجا ساختمان پخش است. دو نفر پس از تحمل سختی ها و فراز و شیبهای زیاد - شیرینی به دست - به ساختمان پخش می رسند. اما فقط با کیف سردبیر مواجه می شوند. جعبه شیرینی را در مکان مناسب جاسازی کرده و هی علی الصلاه...
21:15
همان سه نفر مذکور دور میز نشسته اند. تلفن سردبیر زنگ می خورد. " شام حاضر است". سردبیر نگاه معناداری به آنها می اندازد. اما این دو نفر سعی می کنند در حالی که به دیوار مقابل نگاه کرده و سوت بلبلی می زنند به سردبیر بفهمانند که این بار نوبت خودش است. اما زهی خیال باطل! دو دقیقه بعد اگر کسی به خیابانی که ساختمان پخش را به درب جام جم متصل می کند، نگاه می کرد دو بانوی متشخص را می دید که با سرعت 120 کیلومتر در ثانیه در حال دویدن بودند تا به همگان - از جمله سردبیر - ثابت کنند ما می توانیم! مسیری که حداقل رفت و برگشت آن 20 - 25 دقیقه طول می کشد برای این بانوان 14 دقیقه و 30 ثانیه به طول می انجامد.
21:30
حسن معین برای صرف شام به جمع آن سه نفر می پیوندد.بعد از معارفه آقای معین نگاه پدرانه ای به سردبیر می اندازد و می گوید چرا خانم مفیدی را زودتر از این نیاورده بودی ؟در همین حال اتفاقاتی می افتد که همه را تهدید به نوشتنشان کرده بودم اما الان بــــــــــــیب - چشم ! به خدا نمی نویسم! من رو کجا می برید ؟؟؟ > افکت فِید شدن صدا < حامد مشکینی وارد می شود و سلام و علیک و احوال پرسی و ...
21:45
موبایل سردبیر دوباره زنگ می خورد. حاج آقا اتابکی است. قرار بود برای ساعت 11 خودش را به استودیو برساند. اما الان تماس گرفتند که بگویند کاری پیش آمده و نمی توانند. حال همه گرفته می شود...
21:55
شام را نصفه و نیمه رها می کنیم و به استودیو می رویم.
22:00
" قدم زدن زیر نور ماه اگر اون ماه در حال تبدیل شدن به قرص کامل باشه و شب میلاد یک ماه کامل باشه لذتی داره که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. چه جمعه شب ها زیر نور ماه باشه چه نباشه... برای آخرین بار زیر نور ماه ..." حامد مشکینی برنامه را شروع کرد و چهره های گرفته ما نشان می داد که مجبوریم باور کنیم که تمام میشوم شبی...
فریبرز گلبن، سیروس رجبی ، علیرضا محمدنیا، ناصر سلیمانی و ... در استودیو هستند. حدود 20 - 25 صفحه تکست جلوی حامد مشکینی است و یک نسخه از آن دست مجتی امیری. در فواصل موسیقی سردبیر به گوینده می گوید که الان باید کدام صفحه خوانده شود.
22:49
ارتباط تلفنی با آقای اتابکی برقرار می شود. مجتبی امیری برای بار ششصدم تعریف می کند که چی شد که آقای اتابکی به برنامه پیوست که ناگهان تصمیم می گیرد به استودیو رفته، با شنونده ها صحبت کرده و افشا گری کند!
23:00
ارتباط با مشهد برای آخرین بار در زیرنور ماه برقرار می شود. دلها گرفته و چشمها بارانی است...
23:14
آیتم میکس شده خلاصه برنامه پخش می شود. استودیو ساکت می شود و فقط صدای بلندگوهای رادیو است که می آید. از این جا به بعد، کسی تلاشی برای پنهان کردن ناراحتی و دلتنگی اش نمیکند. شیطنتهای کلامی مجتبی امیری نمیتوانند ناراحتی او را پنهان کنند. بغضی که حامد مشکینی از اول برنامه سرکوبش کرده بود، می شکند. خانم وکیلی و خانم مفیدی در صندلیهایشان فرو رفته اند. گهگاه نگاهی به هم می اندازند و آه می کشند. انگار نه انگار که اینجا همان استودیویی است که تا چند دقیقه پیش شور و هیجان خاص تولد حضرت علی و روز مرد سر و صدایی در آن به پا کرده بود که تا چند اتاق این طرف و آن طرف شنیده می شد. همه سعی می کنند سریع به خودشان مسلط شوند. جعبه شیرینی باز می شود « سردبیر:ای وااااااااای! این چه شیرینی ایِ خریدین ؟ آدم شب تولد شیرینی رنگ تیره می خره ؟ - ما: خب مگه چیه ؟ شیرینی کاکائویی دوست داشتیم! خوش مزه است. »
23:35
آن شب که می آمدم در دره تردید نشسته بودی. دوستی مان با یک سلام شروع شد. شبهای خاطره انگیزی زیر نور ماه با هم صحبت کردیم. اکنون که می روم،تو روی تپه یقین ایستاده ای. خداحافظی به معنای پایان دوستی مان نیست. فقط بهانه ای است برای رفتن. شبهایت پر ستاره. خدانگهدار...
برنامه تمام می شود. حامد مشکینی برای آخرین بار می گوید همراهان شما در زیر نور ماه. اسم هر کس که اعلام می شود، سردبیر جمله ای در وصف او می گوید که به دلایل امنیتی از بیان آنها معذوریم!
می گویند حاشیه همیشه جذاب تر از متن است. به خصوص حاشیه های تصویری.
از 90 دقیقه ای که زیر نور ماه بودیم سیروس رجبی و مجتبی امیری شاید فقط حدود 5 دقیقه نشسته بودند. یه خدا قوت جانانه طلبشون.
عکس: این عکس مربوط به همان دقایقی است که سردبیر برنامه تصمیم میگیرد روی آنتن افشا گری کند.
وقتی می گویند تب فوتبال و جام جهانی همه جا را گرفته، باید باور کنید، حتی اگر در استودیوی پخش یک برنامه رادیویی باشید. به همین دلیل است که یک LCD در آنجا خودنمایی می کنند و گوینده و سایر عوامل در فاصله موسیقی هرازچندگاهی نتیجه بازی ها را پیگیری می کند.
سوالهای شما را از حامد مشکینی پرسیدیم که برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب فقط جوابها را نویسم و حدس سوالهای پرسیده شده بر عهده خودتان است!
از پائیز هشتاد و هفت به برنامه پیوستم. ماندگارترین شب بودن زیر نور ماه، مربوط به تاسوعا می شد. قبل از برنامه مجتبی امیری به من اس ام اس میداد و موضوع رو بهم اعلام می کرد. فقط یه بار شد که دیر رسیدم سر برنامه و گوینده پخش جایگزین من شده بود. البته خیلی خیلی کم، شاید یک یا دو بار... خیلی زیاد توی برنامه بداهه صحبت می کردم. بیشتر شیطنتهای من و آقای اتابکی بداهه بود، در واقع بداهه گویی جزوی از اجرا است. پارسال بیشتر رادیو گوش میدادم. هم رادیو جوان، هم رادیو پیام. اما الان کمتر. همیشه برنامه های همکارانم رو گوش میدم. اهل سوتی گرفتن نیستم، گوش میدم که یاد بگیرم. چون اکثر همکارام از من سرتر و با تجربه تر هستند و من گوش میدم تا یاد بگیرم. شخصا این طوری هستم که با همکاران رفیق هستم، نه رقیب. در حال حاضر به تلویزیون رفتم فکر نمی کنم. اگر قرار بود برم، قبل از اینکه بیام رادیو جوان، پیشنهاداتی بود و میتونستم برم اما نرفتم. این جمعه که زیر نور ماه نبود، ساعت 11 به دوستان اس ام اس دادم تا قرار ساعت 11 را بهشون یادآوری کنم. (جالب اینجاست که ایشون تنها نبودند. همه عوامل اس ام اس هایی با همین مضمون برای هم فرستاده بودند و قرار را یادآوری کرده بوندن.) دلتنگ برنامه بودم. بالاخره وقتی کسی یک سال و نیم با برنامه ای زندگی کنه، عشق کنه یک هفته که نباشه دلگیر میشه. از بین برنامه هایی که الان دارم اجرا می کنم فعلا برنامه ای پیدا نشده که بتونه جای اون ها را بگیره...
منبع و نویسنده ی خاطره: وبلاگ گروه اندیشه و به قول خودش اندیشه ی جوان سال 89.
و در آخر مهم نیست که چه کسی باشیم، کجا باشیم، چرا باشیم یا چطور باشیم. مهم این است که با هم، به یاد هم و برای هم زیر نور ماه باشیم و به یاد داشته باشیم که :
ماندن در آخرین نقطه ی همه ی رفتن ها نشسته است .
- دکتر شریعتی
یادش بخیر...
دسته بندی: رادیو ، رادیو جوان ، برنامه های رادیو جوان ، گروه اندیشه
مطالب مرتبط: تاریخچه رادیو در ایران،برنامه سازی سنتی یا مدرنیسم ، کنداکتور برنامه های رادیو جوان89 ، جدول پخش برنامه های رادیو جوان 90 ، بوی باران ، اخبار رادیو جوان ، اخبار رادیو جوان2 ، به مناسبت 70 سالگی رادیو جوان مینویسم ، من دیگر هیچ وقت رادیو گوش نمیدهم ،
جدول پخش رادیو جوان در مهر1392
نمایش دریاقلی سورانی در رادیو جوان
سهم شنوندگان در برنامه سازی رادیویی
انتخاب موضوع در یک برنامه رادیویی
امام زمان مربی فوتبال میشود!
رادیو جوان شادتر میشود
رادیو خانواده
چالشهای رسانهای یا نگاه آینده نگارانه به رسانه ها
طرح ایمان
گوینده آقا یا خانم!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 466
کل بازدید :1280355
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد
شهرداری آچاچی [1]
چی بپزم؟
روشنگری [2]
سهبا [4]
رصد خبری [8]
اخبار و تحلیل [1]
شرکت ثمین گستر کارمانیا [4]
شبکه بهداشت و درمان میانه [4]
دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان شرقی [3]
مدیریت منابع انسانی [4]
آرشیو اخبار استانداری [19]
ثبت نام آتشنشانی [6]
رادیو دیروز [6]
کتابخانه دیجیتال [26]
[آرشیو(56)]
زمستان 91
پاییز 91
تابستان 91
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 88
تابستان 88
بهار 88
زمستان 87
پاییز 87
تابستان 87
بهار 87
زمستان 86