شب رادیو جوان با رادیو جوانی ها (6)
کارت هدیه و پذیرایی با هدیه ها و پذیرایی ها تناسبی نداشتند
هدیه را گرفتم و رفتم سروقت پذیرایی ولی چیزی نبود، دوباره چرخی زدم و برگشت و پرسیدم گفتند تمام شده ! تعجب کردم چون برای من کارت پذیرایی داده بودند چطور ممکن بود کارت پذیرایی داشته باشم و غذا نگیرم! نمیتوانستم مسئله را حل کنم مخوصا زمانی سوالهایم بیشتر شد که فهمیدم پذیرایی فقط ساندویچ نبود بلکه پذیرایی به همراه یک عدد رادیو با نشان رادیو جوان هم میدادند.یک بار دیگر درخواست کردم ولی مسئول ان بخش قسم خوردند که تمام شده است و دیر امده ام ان موقع بود که متوجه شدم که کلاه سرم رفته است و کارت پذیرایی با تعداد پذیرایی تناسب نداشت! در این لحظه نمیدانم از کجا خانمی برام ساندویچ و نوشابه و اب و رادیو آورد قبول کردم و وسایل را گذاشتم کیفم.
نحوه ی پذیرایی خوب نبود
فقط یک مسئله جای سوال داشت و ان هم این بود که چندین ساعت که ما انجا مهمان بودیم وضع پذیرایی مناسب نبود و بهتر بگم که کیفیت پذیرایی خوب بود اما زمان و نحوه ی پذیرایی چندان مناسب نبود ، من اگر به جای مسئولین بودم به شخصه دو نوع روش پذیرایی را پیشنهاد میدادم اولین نوع پذیرایی موقع ورود به ساختمان بود که میتوانست خیلی راحت انجام بگیره و نوع دوم گذاشتن پذیرایی روی میزها در محوطه ی خارج از سالن بود و هر مهمان و مراجعه کننده به هر تعداد و هر نوع که میخواست به اختیار خودش پذیرایی را میگرفت و این کار هم بر خلاف ظاهرش نه اسراف داشت و نه به هم ریختگی و با این کار مهمانها در بین مراسم میتونستند از خودشون پذیرایی کنند و در نهایت موقع خارج شدن از مراسم میتوانستند با تحویل دادن کارت هدیه ، هدیه ی خودشان را با ارامش تحویل بگیرند، اما چیزی که در این مراسم اتفاق افتاد عدم تناسب پذیرایی و هدیه ها با کارتهای پخش شده بین مهمانها بود و این دقیقا مثل این بود که یکی را از شهرستان به منزل دعوت کنید و چایی برای خوردن نداشته باشید و مهمان را به امان خدا بسپارید!واقعا چند ساعت که انجا بودیم اب هم برای خوردن نمیشد پیدا کرد به نظرم بهتر بود نوع و نحوه ی پذیرایی کمی تغییر میکرد.
حضور گوینده های شبکه جوان کمرنگ بود، مگر رادیو جوان فقط این دو سه گوینده را داشت!
پیش بینی میشد در این مراسم همه گوینده های شبکه رادیویی جوان به همراه همه همکاران شبکه رادیویی جوان به همراه همه مدیران دیگر شبکه های رادیویی به همراه چندین پیش کسوت عرصه ی صدا و به همراه چندین چهره ی هنری کشور و حداقل یک نفر از اهالی سیاست حضور داشته باشند و این حداقل مهمانان ویژه را میتوانست تشکیل دهد
مهران دوستی ، طوفان مهردادیان ، فاطمه صداقتی ، خانم توکل ، خانم سوادکوهی ، خانم عباسی ، حامد مشکینی ، محمدرضا قلم بر از کسانی بودند که دعوت نشده بودند یا حضور نداشتند ، استاد محمود فرشچیان که تقریبا در همه مراسمهای اینچنینی شبکه حضور داشتند در این اختتامیه نبودند و اما چه خوب میشد یک نماینده ی مجلس یا یک رئیس مجلس یا یک مسئول با نفوذ عرصه ی جوانها و عرصه ی رادیو و رسانه در مراسم حضور پیدا میکردند ، مراسم تمام شد ولی بجز چند سردبیر دیگر کسی را ندیدیم و از طرفی چندین گوینده مجری جدید شبکه حضوری پر رنگ در مراسم داشتند و چنیدین بخش را هم به تنهایی و گروهی اجرا کردند و از این طریق رادیو جوان را به حاظرین معرفی کردند رادیو جوانی که انگار فقط همین دوسه گوینده ی جوان را داشت!
هیچ کس از نحوه ی اسکان مدعوین خبر نداشت ! حتی خود مسئولین مراسم!؟
ازکل مجموعه خارج شدیم و من هم مثل خیلی از مهمانهای دعوت شده انتظار داشتم که الان مینی بوس ها صف کشیده اند و منتظر تشریف فرمایی اینجانبان هستند و اگر این جانب و ان جانبها تشریف نیاورند مینی بوسی حق حرکت ندارد ، فکر میکردیم بلاخره ما مهمان شبکه ی رادیویی جوان هستیم! به اطراف که نگه کردم خبری نبود از هرکسی هم که پرسیدم میگفت که زود برین بالا الان مینی بوسها حرکت میکنند با ارامش در تاریکی رفتیم تا دم در نگهبانی دانشکده و مجموعه ، اینجا بود که دو نفر از شنونده ها را دیدم با یکی از انها قبلا اشنا شده بودیم اهل کرمانشاه بودند ایشان هم نحوه ی اسکان را نمیدانست و بعد هم متعجب بود از اتفاقی که افتاد.
چرا به بعضیها هدیه ای ندادند؟
قضیه هم از این قرار بود که ضاهرا قرار بود از بعضی شنونده های خاص ( خاص یعنی من و چهارده شنونده دیگر ، چون ما انتظار بعضی رفتارهای دیگر داشتیم ) تقدیر بشود که نشد جالب بود که ایشان از لب تاپ و نوت بوک و تلفن همراه صحبت میکرد خیلی هم خندیدم چون فهمیدم منظورشان چیست! گفتم نت بوک برای چی؟ گفتند: برای شما هم مگه نگفته بودند؟! گفتم: اها پس برای شما قول نت بوک داده بودند؟ گفت: بله فلانی باهام تماس گرفت گفت بیایید و الا من کجا و اینجا کجا! گفتم اره از خیلی جاها از دوستان با بعضی قول و قرار ها امده اند من خیالتان را راحت کنم جایزه و مدالی در کار نیست و فقط رادیویی است که گرفتید(خودم حداقل به واسطه ی کاندید بودن کارت هدیه گرفته بودم)
از همه جای ایران در جشنواره حظور داشتند
من دیدم شنونده هایی بودند از اصفهان از مشهد از اردبیل از گیلان از کرمانشاه و از ارومیه و از اهواز و کلی مناطق مختلف با جیب مبارکشان تشریف اوردند در حالی که انتظار داشتند چیزی نصیبشان شود که نشد و این تنها چیزی بود که ما چند نفر را متعجب کرد و شاید بعضی ها هم شوکه شدن ولی چه باید میشدو میکرد ، جشنواره همانی بود که تمام شد و الان همه چیز تمام شده بود من با ان شنونده ها خداحافظی کردم و مسیر خروج را ادامه دادم
<< یادداشت قبلی یادداشت بعدی>>
دسته بندی: رسانه ، رادیو ، رادیو جوان ، جشنواره جوانه
مطالب مرتبط: رادیو جوان جشنواره جوانه ، مراسم اختتامیه جشنواره رادیو جوان ، مراسم اختامیه جشنواره جوانه ، اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) ، اختتامیه دومین جشنواره جوانه ، اختتامیه جشنواره جوانه ، نتایج جشنواره جوانه ، اسامی برندگان جشنواره جوانه
شب رادیو جوان با رادیو جوانی ها (5)
علاقه ای به گفتگو با تلوزیون ندارم
در بین مراسم اقای طالبی مسئول سایت منو صدا کردند و من هم چون بیشتر از خود مراسم و برنامه ها مشتاق دیدار عوامل بودم و شعاع 360 درجه ای را دقیقا در کنترل داشتم فورا متوجه قضیه شدم و رفتم پیششون و گفتم بفرمایید: گفتند بریم با شبکه 3 تلوزیون گفتگو کنیم گفتم: نه ببخشید من از این کارها بلد نیستم، در حالی که بلد بودم و میتوانستم گفتگو کنم فقط علاقه ای به این کار نداشتم چون برای من رادیو مهم بود نه تلوزیون و به نظرم وجود خبرنگاری از تلوزیون در این مراسم کاملا بی جا بود. از همین رو از اقای طالبی عذرخواهی کردم و برگشتم
ازشهاب نادری و اقای گلبن ممنونم
در این میان و کمی بعد تر از این بود که من شهاب نادری و اقای گلبن را دیدم رفتم جلو و خودم رو معرفی کردم و انصافا خوب هم تحویل گرفتند مخصوصا جناب اقای گلبن که اصلا انتظار نداشتم منو بشناسند و چه خوب هم شناختند و چه خوب هم تحویل گرفتند و من هم از اینجا از ایشان تشکر میکنم به همه محبت هایی که بهم داشتند.
تنها چیزی از کنترلم خارج شد خود رادیو بود!
رفتم و دوباره در جای خودم نشستم و باز دقیق کل مجموعه را زیر نظر داشتم هم به صحبتهای مجری گوش میکردم و هم رفت و امدهای بخش مهمانهای ویژه را کنترل میکردم و هم رفت و امدهای شنوندگان و مهمانهای عادی را زیر نظر داشتم و هم کیفیت مراسم را کنترل میکردم و حتی خیلی از حرکتهای حاظران در مراسم را زیر نظر داشتم تنها چیزی از کنترلم خارج شد خود رادیو بود! از لحظه ای که از شهرم حرکت کردم به سمت مراسم در این فکر بودم که با خودم رادیو به مراسم ببرم و در خود مراسم هم رادیو گوش بدم و ببینم که پیژه برنامه اختتامیه چگونه پخش میشود و این برام خیلی اهمیت داشت ، متاسفانه بعد از حضور در محل متوجه شدم گوشی برای استفاده از رادیو را با خودم نیاوردم و از این بابت هم بسیار ناراحت شدم
گویندگان متواضع!
در ادامه متوجه شدم یکی از گوینده ها در بین جمعیت حضور یافت و در یک صندلی خالی حدودا چهار پنج صندلی از من دور تر نشست من اول فکر کردم حتما با انهایی که صحبت میکند رفاقت دارد در حالی که اینطوری نبود چون دو سه دقیقه بعد گوینده ی دیگری در جای دیگری رفت و نشست و متوجه شدم گوینده ها میخواهند خودشان را بین جمعیت ببرند و خودشان را با مهمانها همراه کنندولی این اتفاق فقط برای دو گوینده افتاد و گوینده های دیگر یا کار داشتند و یا این که افتخار همراهی ندادند و کلا مجمعه را ترک کردند.
دفتر جشنواره دوم بسته میشود
مراسم میخواست تمام شود و خیلی ها جایزه گرفتند و حاظران و مهمانها هم فقط کف زدند و هورا کشیدند و شادی کردند ولی در دقایق اخر کم کم مهمانانی که صندلی خالی کاندید را پر کرده بودند در حال ترک سالن بودند ولی مجری داشت صحبت میکرد این صحنه دقیقا شبیه صحنه خارج شدن تماشاچیان هوادار تیم بازنده در بازی فوتبال بود! مجری میگفت هنوز مراسم تمام نشده ولی مهمانها در حال ترک مراسم بودند مجری گفت هنوز بخشهایی از مراسم مانده و برای دقایقی هم بایستید که تقریبا نصف جمعیت رفته بودند و این معلوم میکرد که یا مراسم جذاب نبود و یا این که بعضی ها ناراضی بودند و نصف دیگر جمعیت نظارگر عکس یادگاری انتخاب شدگان دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) بودند عکس ها هم گرفته شد و دفتر جشنواره بسته شد.
از اخرین نفراتی بودم که محل را ترک میکردم
همه در حال ترک محل بودند ولی من هنوز جای خودم نشسته بودم ، درست است که انتخابم نکرده بودند و شاید ناراحت هم بودم ولی دوست نداشتم و نمیخواستم مراسم تمام بشود نشستم و به مهمانهایی که مراسم را ترک میکردند نگاه کردم. بعضی ها فرصت را غنیمت شمردند تا عکس بگیرند و امضا بگیرند و بعضی ها هم دوستان خودشان را پیدا کرده بودند و داشتند با هم صحبت میکردند ولی من تنها بودم
بلاخره بلند شدم و حرکت کردم به سمت بیرون و چند نفر از دوستانی را که در همون محل با هم اشنا شدیم را دیدم و بعد با هم خداحافضی کردیم و امدیم بیرون که درست در کنار درب اصلی سالن دوباره اجرای خانم پرسون را دیدم و بعد گفتگوی چند منتخب را هم دیدم ولی اصلا برام جذاب نبود و ان هم طبیعی بود چون منتخب نشده بودم.
دیدار با شنوندگان خاص رادیو جوان
از کنار آنها خیلی بی تفاوت عقب تر رفتم و در این لحظه بود که دوباره تعدای از شنونده ها را دیدم اینبار این شنونده ها شنونده های خاص رادیو بودند رفتم جلو و قبل از این که خودم را معرفی کنم منو شناختند و با چند نفر گفتگو کردیم گفتگویی که برام خیلی مهم هم بود و در ادامه در مورد محل توضیع هدیه و پذیرایی سوال کردم و رفتم تا پذیرایی را بگیرم و در راه حامد مرادیان و فاطمه حمدالهی را دیدم و از این دیدار هم خوشحال بودم.
حضور من در جشنواره از رادیو اعلام شد
حامد مرادیان برای آن شب برنامه اینجا شب نیست را داشت و خودش گفت که در برنامه از حضور من هم خواهد گفت و هنوز آن برنامه را نشنیده ام ولی دوستانی که شنیده اند گفتند که در ان برنامه اسم شهر ما را گفته اند که از میانه هم امده بودند.
ما هم هدیه گرفتیم
از دوستان شنونده ی مشهدی که می شناختمشان در مورد محل تحویل گرفتم هدیه سوال کردم که نشان دادند و رفتم و هدیه را که یک لوح تقدیر و یک کارت هدیه بود گرفتم از کارت هدیه یه این خاطر خوشم آمد که مثل همیشه اسم شبکه محبوبم روش نوشته شده بود و از لوح تقدیر هم خوشم اومد چون اختصاصی برای من نوشته شده بود ولی از نظر ریالی ارزشش به پای لوح تقدیر سال گذشته نمیرسید، لوح تقدیری که سال گذشته گرفتم قیمتش حدود 50 هزار تومان میشد و خیلی زیبا و خیلی با ارزش بود ولی لوح تقدیر امسال ارزشش پایین تر بود اما برای من مهم خود رادیو است و برای همین ارزشش خیلی بالاتر از چیزی است که در بازار یافت میشود.
<< یادداشت قبلی یادداشت بعدی>>
دسته بندی: رادیو ، رسانه ، رادیو جوان ، دومین جشنواره جوانه
نکته: در تاریخ یکشنبه 14 آبان 91 این نوشته به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه در بخش های فرهنگی ، اجتماعی ، ارتباطات ، رسانه ، خاطره ، روزنوشت افزوده شده است.
مطالب مرتبط: مراسم اختتامیه جشنواره رادیو جوان ، مراسم اختامیه جشنواره جوانه ، اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) ، اختتامیه دومین جشنواره جوانه ، اختتامیه جشنواره جوانه ، نتایج جشنواره جوانه ، اسامی برندگان جشنواره جوانه
عید غدیر
** الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب علیه السلام **
پیامبر اکرم (ص) میفرمایند:
پیام غدیر را حاضران به غائبان ،پدران به فرزندان تاروز قیامت برسانند...
ممنونم از دوستی که این پیامک قشنگ را برام فرستاد.
غدیر یک تاریخ است، اولش مدینه بود و میانش کربلا و سرانجامش ظهور..
عید ولایت بر همه عاشقان آقا و مولا علی(ع) مبارک
* احتمالا در چند روز آینده برای زیارت مشهد الرضا(ع) عازم شویم که من این را هدیه ی عیدانه از مولایمان میدانم چون من همیشه و هرساله با یک بهانه از زیارت عقب میماندم و امسال ضاهرا همه چیز رو به راه است.(خدا را شکر)
نکته: از مدیریت محترم سرویس پارسی بلاگ جناب مهندس حاج آقا سید محمدرضا فخری هم تشکر میکنم که هرساله در روز عید غدیر برای همه وبلاگنویسهای این سرویس 2000 تومان جایزه هدیه میدهند.
شب رادیو جوان با رادیو جوانی ها (4)
تنظیم صدای کنسرت وضعیت خوبی نداشت
در ادامه بر خلاف همه حاظرین که مخصوصا در بخش اجرای علی لهراسبی به شدت وی را مورد تشویق قرار دادند من فقط شنونده بودم و دوباره از قسمت صدابرداری سالن ناراضی بودم چون در کل مجموعه همه ی صداهای ادوات موسیقی بالاتر از حد استاندارد در حال پخش بودند و تنها صدایی که با حجم خیلی پایین پخش میشد صدای خواننده بود و شاید اگر من به جای آن خواننده زحمت خوانندگی را انجام میدادم و علی لهراسبی تقلید میکرد کسی متوجه قضیه نمیشد چون واقعا تنظیم صداهای میروفون ها در بد ترین حالت ممکن بود.
علی لهراسبی چند قطعه ی خوب خواند و در کل از خود هنرنمایی خوبی به جای گذاشت و رفت اما این شد که در نتیجه تلاش صدابرداران محترم مجموعه در پایان مراسم گوشهای من اذیت شدند واقعا در بعضی جاها اگر گوشم را نمیگرفتم شاید احتیاج به درمان هم پیدا میکردم.
اجرای پانتومیم توسط گروه موسیقی یا بی احترامی به حاظران!
در ادامه چیز بسیار عجیبی هم دیدم که برای اولین بار در این مراسم اتفاق افتاد که در هیچ جا چنین چیزی ندیده بودم و ان هم اجرای پانتومیم توسط گروه موسیقی علی لهراسبی بود که در نوع خودش بی نظیر بود و قضیه هم از این قرار بود که: بعد از این که اجرای موسیقی تمام شد مجددا از گروه دیگری از مهمانها دعوت شد تا بالای سن تشریف ببرند و از برنده ها و منتخبین جشنواره تقدیر کنند ، حساب کنید گوینده در یک طرف مجوعه ایستاده و چهار پنج نفر در وسط ایستاده اند و گوینده اسم منتخبین را میخواند و حاظران و مهمانها تشویق میکنند و نفر برگزیده هم با ادای احترام تشریف می برد و جایزه را میگیرد و مرخص میشد و صدابردار مجموعه هم اهنگهای خاص و جالب را پخش میکند و خلاصه همه چیز رو به راه و طبق برنامه و جذاب است اما درست در همین لحظه چهار پنج نفر در پشت سر مدعوین و جلوی چشم صدها نفر در حال باز کردن ادوات موسیقی بودند و یکی سیم جمع میکرد و یکی سازش را بسته بندی میکرد و یکی پیچ سازهایش را باز میکرد و یکی دولا شده بود و یکی ایستاده و یکی اینور میرفت و دیگری آنور و یکی رو به ما بود و یکی پشت به ما و دیگر تصور نمیکردم بی احترامی تا این حد باشد! من اگر مجری و مسئول مراسم بودم حتما همه ی اونها را از روی سن اخراج میکردم تا ما برنامه خودمان را دنبال کنیم ادم عاقل واقعا باید کمی شعور داشته باشد.اگر پول گرفته بودند تا بخوانند از پولشان کم میکردم و اگر از روی علاقه (که فکر نمیکنم) امده بودند درخواست میکردم نیم ساعت هم دندان روی جگر مبارک بگذارند و دوام بیاوردند!
و باز صندلی های خالی چه گفتند...
هنوز نیمی از مراسم نگذشته بود که صندلی های کاندیداها و مهمانها خالی بود و این صندلی های خالی حرف داشتند برای گفتن ، شاید این صندلی ها حکایت داشتنداز ناهماهنگی های دعوت از کاندیدها و شاید میگفتند که هنوز این جشنواره اماده نیست بین المللی شود و شاید میگفتند رادیو جوان هنوز همراهان مشتاقش را پیدا نکرده است و شاید میگفتند اطلاع رسانی در حد تهران مناسب بوده! چون انتظار میرفت جمعیت عظیم شنونده های رادیوی پرمخاطب جوان از ساعت ها قبل در پشت دربها ایستاده باشند ولی چنین نبود و این صندلی های خالی و حضور کم تعداد مهمانها قبل از شروع مراسم حکایتی دیگر دارد !
شنوندگان شهرستانی رادیو جوان وفادار ترند!
نمیدانم کسی از این نوشته ها ناراحت میشود یا نه اما این واقعیتی بود که من دیدم و اگر خیلی خوش بینانه نگاه کنم میتونم بگم با توجه به اثار رسیده برای جشنواره دوم میزان استقبال شنونده های رادیو جوان از دومین جشنوراه جوانه در استانهای دیگر به مراتب بالاتر از تهران بود و اگر این را دلیل بگیریم میتوان گفت رادیو جوان با شعار " ایران فقط تهران نیست " خود که حدود دو سال است پیش رو قرار داده میشود نتیجه گرفت رادیو جوان در شهرستانها نفوذ بیشتری داشته و برای همین حضور تهرانی ها که میتوانست چشم گیرتر باشد گم رنگ بود، من به شخصه چندین سال قبل در جشنواره های قبلی حضور پرتعداد 5 هزار نفری شنونده های رادیو جوان را دیده بودم و در مقایسه با این همه جمعیت میتوان این جمعیت را چیزی غیر عادی تلقی کرد.
برچسب: رسانه،رادیو جوان،دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه)
مطالب مرتبط: مراسم اختامیه جشنواره جوانه ، اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) ، اختتامیه دومین جشنواره جوانه ، اختتامیه جشنواره جوانه ، نتایج جشنواره جوانه ، اسامی برندگان جشنواره جوانه
اینجا محمودعراقی مینویسدو نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا و اطاعت از دستور باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو بودن دو مسئله جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است و معتقد است هنوز رادیو جوان نتوانسته به رسالتی که فقط به خاطر آن متولد شد جامه ی عمل بپوشاند و گاهی هم فکر میکند شبکه جوان گمراه هم شده است البته معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/پلاسما/کافه رادیو/واژه ها/آهای دلای با وضو/بعضی از اینجا شب نیست ها/ صدای شکفتن/ صبح دانش/ کسی صدام میزنه / معمولی نیست/خط و ربط/هفترانه /جنب و جوش/شنیده میشوید/پاتوق شبانه / آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید و تا مرز فردا را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد.
شب رادیو جوان با رادیو جوانی ها (3)
دوست داشتم در مورد صدا برداری بدانم
صندلی ام را پیدا کردم و کیفم رو گذاشتم روی صندلی و رفتم تا ببینم صدابردار سالن همایش چطوری کار میکنند، رفتم و از نزدیک با کار مجموعه ی تنطیم صدا اشنا شدم حدود ده قیقه ثابت یک جا ایستادم و به کار ان آقا و خانم و تنظیمات و دکمه ها نگاه کردم یک لحظه دیدم نفر جلویی من که روی صندلی نشسته بود از پایین به من نگاه کرد دیدم اقای معین بودند و چون قبل از این در بیرون از سالن همدیگر را دیده بودیم زیاد اتفاق خاصی نیفتاد اما خیلی دوست داشتم اگر ناراحت نمیشدند و مزاحم نمیشدم در مورد تک تک تجهیزات و دکمه ها توضیح بدهند، بعد از ان برگشتم و رفتم روی صندلی خودم نشستم و جالب بود که یکی از شنونده هایی که میشناختم صندلی اش کنار صندلی من بود و برای همین فرصت خوبی شد تا از هر دری(درهای رادیو جوان) صحبت کنیم
تشکر میکنم از مسئول چینش شماره صندلی ها!
بلاخره مراسم با قرائت آیاتی چند از قران مجید توسط قاری محترم که انصافا تلاوت خوبی هم داشتند اغاز شد و در ادامه سرود ملی با صدای بسیار بلند پخش شد و این صدای بلند تقریبا تا اخرین دقایق مراسم یک ذره هم کم نشد من اخرش هم متوجه نشدم بخش صدابرداری چرا یک ذره هم حجم صدا را کم نکردند ، حالا جالب بود که موقعیت ما در محل بسیار مناسبی قرار داشت و هم از نظر رفت و امد و هم از نظر زاویه دید و هم از نظر فاصله بین دو بلندگوها و شنونده و هم از نظر کنترل ورود و خروج حاظران در مراسم دقیقا محلی بود که دوستش داشتم برای همین تقریبا تا اخرین دقایت از جای خودم تکان نخوردم و تشکر کردم از کسی که شماره های صندلی و شماره های کاندیدها را مرتب کرده بود.از طرفی صندلی مهمانهای ویژه که در ردیف اول قرار داشت درست سه چهار متر با بلندگوها فاصله داشت و من دهعا با به این فکر میکردم که با ان حجم بلند صدا مهمانها در چه حالی هستند و خوشحال بودم که مهمان ویژه نبودم و معتقدم که باید صدابرداری درست انجاتم میشد و یا مجموعه ای استاندارد تدارک دیده میشد.
طراحی دکور مجموعه خیلی بد و ناشیانه بود!
از طراحی و دکور روی سن راضی نبودم ، تجهیزات و ادوات گروه موسیقی علی لهراسبی همه ی دکور را اشغال کرده و به هم ریخته بود و جلوی سن را هم بلندگو و پرژکتور ها و چراغهای رنگین خیلی بزرگی اشغال کرده بود و فضای دکور را به هم زده بود و به نوعی مخاطب حاظر در مراسم هیچ خلاقیتی را در این مجموعه شلوغ احساس نمیکرد، فکرم در بین آن همه وسایل به هم ریخته مشغول شده بود نمیتوانتم در ان مجموعه به هم ریخته تصور حضور گوینده ها و مهمانها را داشته باشم، اما اینها برای من مهم نبود و تنها چیزی که برای من ارزش هنری داشت فقط رادیو بود و بنا بر این دنبال رادیو در این دکوراسوین (دکوریشن) عجیب میگشتم و بلاخره در گوشه ای از این سیم پیچی ها دو عدد رادیوی قدیمی اما خوشگل را دیدم که روی یک میز گذاشته شده بودند و از طرفی در لبه ی سن هم در کنار بلندگو و چراغ های بسیار بزرگ پنج رادیو ی نسل جدید کوچک را که هر کدام از انها را با دو شاخه گل ، زیبا کرده بودند مشاهده کردم ، رادیو ها زیبا بودند اما در کنار ان همه تجهیزات زنگارنگ و خیلی بزرگ ، احساس کوچکی و حقارت میکردند. احساس حقارت رادیو بهم دست میداد و از این بابت من از فضای دکور و هم از طراح این مجوعه کلا ناراضی بودم.
در کل مراسم فقط دو نفر را تشویق کردم!
چندین گوینده ی اقا و خانم و چندین مهمان و مدیر و معاون بالای سن رفتند و سخنرانی کردند و هنرنمایی کردند و جایزه دادند و فقط هنرنمایی منصور اسکندری در نقش شنونده معترض قابل توجه بود و بقیه ی مراسم برخلاف همه حاظرین برای من جذابیت خاصی نداشت و لازم ندیدم که تشویق کنم یا دست بزنم و از این رو من در کل مراسم به دو نفر لازم دانستم که ادای احترام کنم و برای هر کدام یک دقیقه تشویق کنم اولین نفر از شرکت کننده های جشنواره بود که منتخب یکی از بخشهای جشنواره بود و از قسمت پا معلولیت داشت و معاونت صدا برای اهدای لوح تقدیر و تندیس جشنواره به پایین سن امدند و نفر دوم حضور فریبزر گلبن به عنوان پیشکسوت رادیو بود که در بالای سن حضور یافتند و مورد تشویق حاضرین قرار گرفتند و من هم لازم دیدم دومین تشویق را برای ایشان انجام دهم ، حظور فریبزر گلبن بالای سن هم داستان جالبی داشت...
حضور خاطره انگیز و پر احساس پدر رادیو جوان در بالای سن!
ار فریبزر گلبن دعوت شدو در همین لحظه چراغها خاموش شد و تنها پروژکتور مجموعه از دور پدر رادیو جوان را نشانه رفته بود ، او قدم بر میداشت و پله ها را یکی پس از دیگری ارام اما محکم بالا میامد، او می آمد اما هر قدمش داد میزدند: این فریبزگلبن است ، رادیو او را خوب میشناسد و او هم رادیو را خوب میشناید او فریبزر گلین است و عشق رادیو دل او را جوان نگاه داشته است ، فریبرز خواست نشان دهد که سنی از او گذشته است اما من حس کردم که رادیو جوان امروز با او زنده است ، فریبزر گلبن دو قدم ازام هم برداشت و رفت به سوی رادیوهای قدیمی روی میز کناری مجموعه و گل را به نشانه ی عشق و احترام و جوانی و جوانه و امید بین رادیو ها گذاشت و تشریف اورد و سخنرانی کرد تا ما لذت ببریم و اینگونه هم شد.
<< یادداشت قبلی یادداشت بعدی>>
برچسب: رسانه،رادیو جوان،دومین جشنواره جوان و رادیو(جوانه)
نکته: در تاریخ دوشنبه 8 آبان 91 نوشته (جشنواره جوان و رادیو ) شما به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه بخشهای ارتباطات ، رسانه ، خاطره ، روزنوشت فزوده شده است
مطالب مرتبط: اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) ، اختتامیه دومین جشنواره جوانه ، اختتامیه جشنواره جوانه ، نتایج دومین جشنواره جوانه ، نتایج جشنواره جوانه ، اسامی برندگان جشنواره جوانه
شب رادیو جوان با رادیو جوانی ها (2)
بهترین لحظه در اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) دیدار با عوامل مختلف رادیو جوان بود!
پشت دیوار بودم ، صدای سعید پور محمودی از استدیوی سیار مستقر در سالن همایشهای رازی بلند شد و در کنار او صدای نسیم رفیعی و صدای گوینده ی جوان خانم پرسون به گوشم رسید عجله داشتم تا همه را یکجا ببینم که این اتفاق هم افتاد جلو رفتم و کمی از یک طرف جمعیت استدیو و نحوه اجرای گوینده ها رو دیدم و کمی هم از طرف دیگر گوینده ها رو نگاه کردم و مواظب بودم که گزارشگری به سمت من برای تهیه گزارش نیاد، چون علاقه ای به جواب دادن به بعضی سوالها ندارم.
کمی به عمق اجرای گوینده ها رفته بودم که دیدم کسی منو صدا میزنه ، برگشتم دیدم یکی از شنونده هاست که از مشهد اومده بودمد ، از دیدنشون خوشحال بودم و برای همین تا لحظه ی باز شدن درب اصلی سالن با هم بودیم ، همه به داخل رفتند و منو ایشون در کنار استدیو بودیم رفتم و از خانم پرسون چند خط یادگاری خواستم و گفتم لطفا نوشته تکراری نباشد و نوشته ای باشد اختصاصی برای من محمود عراقی گفتند: سلام اقای عراقی خوب هستید و گفتند: اخه من این متن رو دوست دارم گفتم اشکالی ندارد بنویسید بعد تشکر کردم و ایشون نوشتند:
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا
چه دشوار است.
با آرزوی بهترین و شادترین روزها.
الهه پرسون
بعد گفتم خانم پرسون کامنتهای منو حتما تو برنامه بخونید ها و ایشون هم گفتند چشم حتما میخونم.و خداحافطی کردم و رفتم کنار آقای دژبدی و گفتم سلام آقای دژبدی محمود عراقی هستم از میانه برام یه نوشته یادگاری میدین؟ گفتند به به آقای عراقی خوب هستید و بعد منو به آقای پیری معرفی کردند و گفتند از شنونده های اصلی سبقت ازاد هستم و بعد از احوال پرسی نوشتند:
مرا نام باید. که تن مرگ راست
برای محمود عراقی عزیز
از میانه
رضا دژبدی
از دیدن الهه پرسون و رضا دژبدی خیلی خوشحال شدم و چون پر از هیجان و انرژی شده بودم و انگار نه انگار که چهار پنج ساعت در راه بوده ام و دنبال چند نفر دیگر بودم که یادگاری بگیرم و خانم رفیعی را در حال اجرا دیدم که برنامه را تمام کرد ، رفتم جلو و سلام کردم و خودم رو معرفی کردم و فکر کنم منو نشناختند و دفتر روزنامه ام رو گذاشتم جلوشون و درخواست کردم یادگاری بنویسند و ضاهرا چون عجله داشتند فقط نوشتند:
امیدوارم موفق باشید.
نسیم رفیعی
چهره ی خانم رفیعی بهتر از چیزی بود که در تصاویر میدیدم نمیدانم چرا عکسهایی که میدیدم را عکاسهای خوش ذوق گرفته بودند! و با این فکر و خیال یک دفعه خانم لاله اکبری یگی از گوینده های محبوبم رو دیدم، با کلی انرژی و شور اشتیاق رفتم کنارشون، داشتند با یکی از شنونده ها که میشناختمشون عکس میگرفتند ازشون درخواست کردم که برام چند خط یادگاری بنویسند و چندین بار هم گفتم که برنامه هایی که اجرا میکنند رو خیلی دوست دارم و ایشون گوینده توان مندی هستند و همیشه برنامه هاشون رو گوش میدهم و چندین بار هم خودم رو معرفی کردم ولی خانم اکبری بین صحبتهام فقط فرصت کردند تا بگن: خوبی آقای عراقی من هم از دیدن شما خوشحالم.(مثل همه اجراهایی که داشتند) و بعد نوشتند:
اقای محمود عراقی بسیار خرستندم که در جشنواره جوانه دوستان
خود در شبکه جوان رو همراهی کردید. امیدوارم همیشه موفق و
سربلند باشید.
لاله اکبری
بعد از این که با خانم اکبری خداحافظی کردم و رفتم تا در جای خودم که از قبل شماره 130 رزرو شده بود بشینم بین استدیو سیار و سالن همایش سعید معدن کن و مهندس مهدی شاهرضایی و چند نفر دیگر را دیدم و احوال پرسی کردیم که بهترین لحظه در اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) دیدار با عوامل مختلف رادیو جوان بود که تجربه کردم و بعد رفتم تا روی صندلی خودم بنشینم.
<< یادداشت قبلی یادداشت بعدی>>
برچسب:رسانه ، رادیو جوان، دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه)
مطالب مرتبط: اختتامیه جشنواره جوانه ، اختتامیه دومین جشنواره جوانه ، نتایج جشنواره جوانه ، اسامی برندگان جشنواره جوانه
شب رادیو جوان با رادیو جوانی ها (1)
محمود عراقی در اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو(جوانه)
در تمامی سفر هایی رادیویی که داشتم همیشه یک حس خاصی داشتم ولی در سفر اختتامیه دومین جشنواره جوانه این حس را نداشتم! برام جالب بود که چرا چنین حسی نداشتم، قضیه هم از این قرار بود که همیشه چون چنین باوری هنوز بهم دست نمیداد که در حال نزدیک شدن به تحقق یک ارزو هستم در تمامی حرکات و دقایق و ثانیه ها دنبال یک بهانه برای نرسیدن بودم و همیشه تا رسیدن به مقصد پر از هیجان و استرس بودم ولی اینبار فرق میکرد چون انگار میدانستم که خواهم رسید و برای همین فقط به هدف فکر میکردم و به کارهایی که در محل اختتامیه باید انجام میدادم فکر میکردم و این بود که خیلی با ارامش و با احتباط و تقریبا آگاهانه به تقاطع همت و چمران و ساختمان رازی رسیدم بدون هیچ محدودیت و مشکلی!
داشتم از پله های کناری بالا میرفتم و چشمم دنبال اشنا میگشت ولی کسی آشنایی نبود، تلفنم زنگ زد و جواب دادم و یعد یک لحظه یکی از شنونده ها رو دیدم سوال کردند گفتم من هم تازه رسیدم ، رفتم داخل ، جلوی درب اقایی راهنمایی کردند: کاندیداها سمت راست مهمانها سمت چپ رفتم سمت راست و مدارک رو دادم تا هم ثبت نام کنند و هم کارت شناسایی را بدهند جالب بود از خانمها دو نفر چهرشون آشنا بود ولی نمیشناختم، یکی از اونها وقتی داشتند مدارک رو بررسی میکردند گفتند اهههه سلام پس شما محمود عراقی هستید! رو کرد به آقایی که کنار من ایستاده بود و داشت روی یک برگه ای چیزی مینوشت گفت: اقای شرافتی میشناسید ایشون رو؟ محمود عراقی هستند اقای شرافتی داشتند با گوشی صحبت میکردند و گفتند پس شما محمود عراقی هستید؟! دیدم چه جالب! شاهین شرافتی که یک زمانی از خواندن پیامکهام توسط ایشون در یک برنامه عصر گاهی لذت میبردم کنارم ایستاده اند! بحث ثبت نام رو رها کردم و رو کردم به ایشون و زود از کیفم دفتر روزنامه ام(دفتر خاطرات روزانه) را در اوردم و منتظر شدم تا صحبتشون تموم بشه بعد خاطره نوشتی از ایشان به یادگار بگیرم ، صحبتشون تموم شد دیدم ما رو تحویل نمیگیرند ، چشمم رو یه دور تو محوطه گرداندم تا ببینم احیانا آشنایی بین جمعیت هست که دیدم نبود، آن خانم دوباره منو صدا کردند و کارت هدیه و غذا رو دادند و دوباره به اقای شرافتی منو معرفی کردند آقای شرافتی گفتند آقای عراقی ببخشید یه لحظه... و شروع کردند به نوشتن و بعد که تموم کردند رو کردند به سمت من و گفتند خب محمودجان چطوری! خوب داری پشت سر ما انتقادی مینویسی ها! گفتم نه بابا ما از این کارها بلد نیستیم ، گفتند نه خوب داری مینویسی گفتم باشه دیگه از شما کمتر مینویسم حالا شما اینو امضا کنید بعد در موردش صحبت میکنیم، وقتی با ایشون صحبت میکردم متوجه شدم هم قد خودم هستند و خیلی هم چهره ی خوب و جالبی دارند و به همین خاطر احساس خوبی بهم دست میداد و از طرفی وقتی صدای زنده ی شاهین را میشنیدم حس بهتری برام بوجود می اومد اونوقت بود که رو کردم به شاهین و گفتم من از زمان کاوشگر 22(همین وبلاگ) شنونده برنامه هاتون بودم و جناب شرافتی هم گفتند بله یادمه( البته متوجه نشدم منظورشون من بودم یا برنامه) و با این حال در دفترم نوشتند:
با ارزوی روزهای خوب آبی ارام
برای محمود عزیزم
شاهین شرافتی
و من هم تشکر کردم و دفترم را گرفتم و کارت شناسایی کاندیدها رو گرفتم و گذاشتم تو کیفم و رفتم یه گوشه ایستادم مدیر از جلوم رد شد،اقای موسوی مدیر اجرایی از جلوم رد شد شهاب و اقای گلبن از جلوم کمی دورتر رد شدند ، جالب بود برام ولی یک دفعه محوطه از عوامل رادیو یک دفعه خالی شد و کمی دور و برم رو بر انداز کردم تا ببینم از شنونده ها کسی آشنا هست ولی نبود همه منتظر بودند مراسم شروع بشه خیلی ها روی پله ها روی سکو ها و هر جایی که پیدا کرده بودند نشسته بودند و خیلی ها بی هدف ایستاده بودند مثل خودم و این برام جای سوال داشت که چرا شنونده های رادیوی پر هیجان، چرا شور و هیجان ندارند و این هم برام سوال بود که چرا جمعیت کم است! من انتظار بیشتر از اینها را داشتم.
جالب بود که در دکور محوطه خبری از ارم و نشان و نماد و اثری از رادیو نبود و جالب تر این که کسی را هم پیدا نکردم تو گوشش هدفن باشه و رادیو گوش کنه انگار هدف اصلی برای همه جشنواره بود!
<< یادداشت قبلی یادداشت بعدی>>
دسته بندی: رادیو جوان ، اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه)
مطالب مرتبط: اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو(جوانه) ، نتایج دومین جشنواره جوانه، نتایج دومین جشنواره جوانه ، نتایج جشنواره جوانه ، اسامی برندگان جشنواره جوانه
دعوتنامه
احساس من به قرار فردا احساس آرامش یک هیجان رادیویی است...
انکار همین دو سه روز پیش بود که اینجا در مورد تبلیغات جشنواره دوم جلسه داشتیم، و یا انگار همین سه چهار روز پیش بود که بحث جشنواره جوانه به رادیو کشیده شه بود و خود من هم اصلا نمیدونستم جشنواره دیگه چیه! یادمه یکی از کسایی که تو جشنواره اول جایزه بهش تعلق گرفت و روح خودش هم خبر نداشت من بودم ، یادش بخیر گوینده محبوبم اسمم رو تو مراسم دو باز گفته بود و من درست چند صد کیلومتر اونور تر با موج خراب رادیو درگیر بودم همن موقع ها بود که تصمیم گرفتم هر جوری که هست خودم رو به جشنواره دوم برسونم...
و حالا امروز همون موقع است
دارم اماده میشم برم به جشنواره( اگه خانه رو اینجایی که هستم در نظر بگیرم) وشاید درست ترش اینه که دارم اماده بشم تا بیام جشنواره( اگه خانه رو اونجا در نظر بگیرم)
شعرش دقیقا تو ذهنم نیست مفهوم شعر اینه که خانه ادمها جایی نیست که اونجا متولد شده اند بلکه جایی است که اونجا محل آرامشش باشه حالا احساس من به قرار فردا احساس آرامش یک هیجان است.
پس بنا براین...
ممن محمود عراقی از همه شنوندگان رادیو جوان مخصوصا همه مخاطب های وبلاگم دعوت میکنم تا فردا یکشنبه همدیگر را در اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) ببینیم.
منتظریم ...
مطالب مرتبط: ختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) ، اختتامیه دومین جشنواره جوانه ، اختتامیه جشنواره جوانه ، نتایج دومین جشنواره جوانه ، نتایج جشنواره جوانه ، اسامی برندگان جشنواره جوانه
شنوندگان وبلاگ نویس رادیو جوان گرد هم می آیند.
اولین نشست شنوندگان فعال رادیو جوان در فضای مجازی بعد از سالها برگزار میگردد.!
عکس: از رادیو صدای آشنا
بر اساس اطلاعات بدست اماده اولین نشست شنوندگان وبلاگ نویس در حوزه رسانه و رادیو جوان در شبکه رادیویی جوان برگزار میشود
این نشست صمیمانه در آبان ماه سال جاری(1391) با عوامل رادیو جوان و با هدف انسجام بخشی به فعالیت های مجازی شنوندگان در محل شبکه رادیو.یی جوان صورت میپذیرد.
گفتنی است از شرکت کنندگان اصلی این جلسه 14 کاندید بخش وبلاگ دومین جشنواره جوان و رادیو (جوانه) خواهند بود.
**اضافه میشود اختتامیه دومین جشنواره جوان و رادیو در روز یکشنبه 30 مهرماه در تقاطع همت و چمران دانشگاه علوم پزشکی تهران و سالن همایشهای رازی برگزار خواهد شد .
دسته بندی: رادیو جوان،وبلاگنویسان رادیو جوان ، شنوندگان وبلاگ نویس رادیو جوان
مطالب مرتبط:نتایج دومین جشنواره جوانه، رادیو جوان تا رمضان 91، رادیو جوان بایکد میشود! ، سال 90 با رادیو جوان، رادیو جوان پولدار شده است!
جدول پخش رادیو جوان در مهر1392
نمایش دریاقلی سورانی در رادیو جوان
سهم شنوندگان در برنامه سازی رادیویی
انتخاب موضوع در یک برنامه رادیویی
امام زمان مربی فوتبال میشود!
رادیو جوان شادتر میشود
رادیو خانواده
چالشهای رسانهای یا نگاه آینده نگارانه به رسانه ها
طرح ایمان
گوینده آقا یا خانم!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 75
کل بازدید :1280487
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد
شهرداری آچاچی [1]
چی بپزم؟
روشنگری [2]
سهبا [4]
رصد خبری [8]
اخبار و تحلیل [1]
شرکت ثمین گستر کارمانیا [4]
شبکه بهداشت و درمان میانه [4]
دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان شرقی [3]
مدیریت منابع انسانی [4]
آرشیو اخبار استانداری [19]
ثبت نام آتشنشانی [6]
رادیو دیروز [6]
کتابخانه دیجیتال [26]
[آرشیو(56)]
زمستان 91
پاییز 91
تابستان 91
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 88
تابستان 88
بهار 88
زمستان 87
پاییز 87
تابستان 87
بهار 87
زمستان 86