سفر نامه ی اولین همایش پارسی بلاگ بخش دوم
نشستیم داخل ماشین جلوی در همایش دیدیم نه این که فعلا خبری نیست بلکه گفته اند خطر خطر جلو نیایید حالا نمیدونم میخواست سرمون سنگی بیافته یا چاله ای پدیدار میشد به هر حال یک طرف ساخمان همایش رو نوار کشیده بودند و کارگران جلوی در همایش مشغول کار بودند انگار که غیر مستقیم میگفتند همایشی در کار نیست اما منتظر بودیم
از سر بیکاری داشتم به ماشینهای پشت چراغ قرمز و اون خونه ی نزدیک سالن همایش که خودش داستانی داشت و کلی هم با بابا برا این خونه می خندیدیم و به در همایش هم نگاه میکردم که اگه یکی رفت تو من هم بپرم برم برای خودم جا بگیرم تو همین فکر و خیال بودم که دیدم یه پژو پارس سفید جلومون پارک کرد و یه خانم اومد پایین و گفت که آقا ببخشید ماشینم پنچره میشه تایر رو عوض کنید گفتم خواهش میکنم اومدم و دیدم خانم تو ماشینش میله ی بلند کننده ی جک نداشت از ماشین خودمون آوردم و تایر رو با کمک بابا عوض کردیم و تو کمتر از دو دقیقه ماشین آماده شد خانم هم که ترک زبان در اومد و ترکی تشکر کرد و چون عجله داشت به سرعت رفت و من موندم تو این فکر که قسمت خانم رو ببینید از میانه بیا کمک ایشون بعد دوباره چشمم رو دوختم به در همایش ولی باز خبری نبود خلاصه ساعت شد3 یا همون15 و من رفتم داخل و بابا موند بیرون چون قول داده بودم به آقای فخری مهمون نیارم بعد که رسیدم دیدم به به برخلاف انتظارم همه اومدند و یه گل شون گم بوده که رسیدم
جلوی ورودی در ایستاده بودم و همینطور داشتم همه رو میدیدم که با شور دارن کار میکنند، خدا رو هم شکر کردم که همه ی اونهایی که اینجا هستند همه شون بچه مسلمون و معتقد و حتما هم باسواد بودند مخصوصا خانمها که همشون خدا رو شکر حجاب زیبایی داشتند ومخصوصا اقایوم که همشون شبیه بچه بسیجی ها بودند و اینها یک دفعه اونجا یاد زمان جنگ افتادم که گه گاهی آدم تو تلوزیون می بینه که دارن آماده میشوند برای رفتن به جنگ یا فرستادن بچه ها به جنگ جالب بود همه با شور و اشتیاق داشتند تلاش میکردند، داشتم همین طور به بچه ها نگاه میکردم که با عشق کار میکردند و تو اون فکر و خیال بودم و این که اینها از کجا اومدند و من ندیدم و این که چشم هام دنبال همه ی دوستهایی میگشت که اصلا همدیگر رو ندیده بودیم بعد یک دفعه دیدم آقای دبیر همایش اومدند جلو و گفتند شما هم از وبلاگ نویسهای پارسی بلاگ هستید گفتم بله گفتند بفرمایید سالن گفتم میتونم کمکتون کنم گفتند بله خوشهال میشیم کمک کنید من کتم رو در آوردم و گذاشتم کنار و بعد هم 6-7 تا جعبه ی پر وسایل جابجا کردم و بعد با یه آقایی رفتیم از اتاق دیگه دو تا جعبه ی بزرگ آوردیم که تو اون اتاق حدود 12-15 نفری آقا خانم بودند و داشتند هنر نمایی میکردند البته از نظر من داشتند نقاشی می کشیدند و همه ی بومها همینطور نصف و نیمه همه جا رو اشغال کرده بود ،رفتیم و موقع آوردن اولین جعبه که بزرگ بود زدیم و یه بوم با پایه اش افتاد و خانمها جیغ کشیدند و بعد هم خنده از روی ناراحتی کردند بعد هم که داشتیم خارج می شدیم من زدم و یه نقاشی رو هم انداختم این بار خودم هم خندیدم خیلی کار بدی بود و عمدی هم نبود ولی خوشم اومد بعد تو سالن ایستاده بودم ویه تماسی هم به همون دوستم که می خواست بیاد و نشد کردم و از همایش براش گفتم و دلش رو سوزوندم بعد هم دوباره با اقای دبیر همایش رفتیم از طبقه ی بالا دو سه تا میز آوردیم پایین و بعد هم تازه کمرم رو راست کرده بودم که چشمم به جمال یار روشن شد
خیلی حرف داشتم که به آقای فخری بزنم ولی حیف که یه ذره دست و پام رو گم کردم فقط آقای دبیر منو به آقای فخری معرفی کردند و دست دادیم و احوال پرسی و تشکر کردم و من هم اومدم اول پکیج و بسته های فرهنگی رو همراه با کارت همایش رو گرفتم روش موضوع همایش با عکس خودم و نام وبلاگم و آدرس وبلاگم بود
کارت رو انداختم گردنم بعد یه امضا به همون بنر زرد رنگ که گفته بودند هرچه میخواهد دل تنگت بگو زدیم و دوباره چند صندلی تو سالن مرتب کردم دیدم که ایشون وارد سالن شدند و یه راست اومدند سمت من، من هم خودم رو معرفی نکردم و یه خورده راهنمایی شون کردم بعد دنبالشون رفتم تا محلی که بسته های فرهنگی رو میدادن اونجا داشتند صحبت میکردند و من هم گوش میدادم مطمعن شدم که خودشون هستند..... آقای مقامی بودند که از شیراز اومده بودند من بیرون بودم ایشان رفتند داخل درست همردیف و کنار صندلی من نشستند بعد هم که کارها تموم شد با درخواست دبیر همایش رفتم و با اجازه ی آقای مقامی از سمت چپ اومدم و سمت راستشون نشستم اول خودم رو معرفی کردم و بعد گفتم که به وبلاگشون زیاد می اومدم و اینها ولی نشناختند اخه حق هم داشتند اصلا ایشان به وبلاگ من نیامده بودند بعد هم از همه چی صحبت کردیم از شهر هامون از تحصیلاتم از پارسی بلاگ و از همایش و اینها ومهمتر از همه برای بنده افتخاری بود که در محضر ایشان بودم
بلاخره در اخر همایش هم به همراه آقای مقامی و آقای فخری عکس یادگاری گرفتیم و من خداحافظی کردم و اومدم بیرون کیک و ساندیس را گرفتیم و خارج شدم دیدم بابا نشسته بیرون و مثل شاعر ها یکی از زانوهای تفکر رو بغل کرده بعد کیک و ساندیس را دادم به بابا راه افتادیم شهر خودمون و چون من با دیدار آقای محمد رضا فخری مدیر محترم پارسی بلاگ و آقای مقامی و برخی از دوستان شارژ بودم بیشتر راه برگشت رو خودم رانندگی کردم و درست ساعت 2 نصف شب رسیدیم خونه
پ ن:تشکر میکنم از خودم که مهمان بابا بودم
پ ن: تشکر میکنم از راننده تریلی که فرار کرد
پ ن:تشکر میکنم از ماشین بابا که با اون حالی که داشت راه میرفت
پ ن: تشکر میکنم از تهران که هم گردوخاکی بود هم گرم بود
پ ن: تشکر میکنم از ابشون که به ما بستنی آورد آخه همه خورده بودند و با آشغالهاش بازی میکردند و من و آقای مقامی داشتیم همه رو نگاه میکردیم که البته به ما نداده بودند و ایرادی هم نداشت اولین همایش بود و پیش بینی میکردم چنین اتفاقهایی بیافتد
پ ن: تشکر میکنم از آقای فخری که دور میزدم و با هاشون دست میدادم و ایشون هم نمیدونم میدونست تکراری دست میدیم یا این که فکر میکرد من هم تازه ایشون رو دیده ام خلاصه زیاد سلام و احوال پرسی کردم و خوب کاری کردم
پ ن: تشکر دوباره از آقای فخری که زیاد باهاشون عکس انداختیم یعنی یکی یکی با همه ده بیست تا عکس انداختند من که اگه جای ایشون بودم میترکیدم ولی ایشون برای همه دندونهاشون رو نشون میدادند نیمودنم می خندیدند یا گریه میکردند
پ ن: تشکر میکنم از بچه ی آقای فخری که اصلا نیمگذاشت ازش عکس بگیریم
پ ن: تشکر میکنم از همون کلیپ معروف که خیلی خندیدیم
پ ن: تشکر میکنم ازگروه موسیقی سنتی که باعث شدند همه فرار کنند
پ ن: تشکر میکنم از گروه آکواریوم صدا که فقط دربستی حال مجری برنامه رو میگرفت و با بلند کردن صدا نمیگذاشت مجری اجرا کنه و حرف بزنه
پ ن:تشکر میکنم از جاده ی تهران میانه که اصلا رفت و برگشتی یک مورد پلیس نداشت آخه اگه یکی از اون پلیس ها ماشین ما رو میدید یا جریمه میشدیم یا نمی گذاشتند حرکت کنیم
پ ن : تشکر میکنم از نون بربری که رفت و برگشتی خوردیم ولی تموم نشد
پ ن :تشکر میکنم از کارت همایش که هنوز از در و دیوار آویزان هست
پایان سفرنامه
شنیده میشویم رادیو جوان پخش زنده
اگه قطار پنچر میشد ، اگه هواپیما زیر آبی میرفت اگه کشتی پشتک میزد من باید به همایش میرسیدم
یه سلام مجازی به اهالی دنیای مجازی
علی الخصوص پارسی بلاگی ها
علی الخصوص انهایی که زحمت کشیدند و از دور و نزدیک به همایش اومدند و زیارتشان کردیم
و البته علی الخصوص ایشون ، ایشون ، و ایشون
من می خواهم اولین همایش پارسی بلاگ رو در دو بخش مجزا و متفاوت سفرنامه نویسی و علمی البته نیمه تخصصی برای شما باز سازی کنم
خوب اول از
سفرنامه را شروع میکنیم بخش اول
یه چند وقت پیش بود که دوباره از سر ارادت رفتیم پای رایانه(خوش به حال هرچی پولداره چون یه سیستم کوچولو گرفته بغلش و خیلی هم از سیستم ما بهتره ولی ما باید از همه چی بزنیم بشینیم پای دستگاه مثل تراکتور)مثل همیشه رادیو هم روشن هست اول ایمیل رو باز میکنم تا از همه چی خبردار بشم بعد هم میرم سر وبلاگ یک دفعه چشمم به پیامهای بازگانی افتاد و همان پیامی را دیم که همه دیده اید
به سرعت رفتیم رو پیام و بعد رسیدیم اینجا زودی ثبت نام کردم و نگو نفر چهاردهمی بودم که ثبت نام کرده ام بعد هم این یادداشت و این یادداشت رو شرکت دادم و بعد هم پیگیر ماجرا بودیم تا همین چند وقت پیش تا زمان و مکان همایش رو داشته باشیم و برنامه ریزی کنیم برای دیدن دوستان غریب آشنا ...دیگه گیر دادیم به دبیر همایش که کی هست و کی وقتش هست و کجاست ودر مورد فلان چیز هم خواهید گفت فلان چیز را خواهید داشت که همه در قسمت نظرها هست بعد چند وقت زمان و وقت مشخص شد و من برنامه ریزی کردم برای رفتم به همایش اخه از میانه در اذربایجان شرقی میخواستم بیام همراه یکی که علاقه ی زیادی به اومدن به همایش داشت ولی متاسفانه نتونستند و من هم نمیتونستم همراه بیارم چون جناب مدیر گفتند نیارید بعد آماده بودم که بیام بابا گفت که من هم اون روز تو تهران کار دارم بیا با هم بریم خوب چه جالب من از خدام بود چون نه خرجی میکردم و نه پول بنزین و اینا میدادم نه این که خسته میشدم چون باید تنهایی 1000کیلومتر رفت وبرگشت با بیخوابی رانندگی میکردم خلاصه در کل جالب بود،مهمان بابا شدیم ولی من گفتم بابا بیا با ماشین من بریم بابا گفت نه با ماشین من بریم این شد که از شما چه پنهان از خدا میخواستم که با ماشین بابا بریم و در هر حال نتونستم حرف بابا رو زمین بندازم و رفتیـــــــــــــــم
شب ساعت 12 حرکت کردیم من هم با تمام تجهیزات راه افتادم(همون دست خالی ) تو راه هم خیلی زحمت کشیدم من صندلی رو خوابوندم و خوابیدم بابا داشت میروند رسیدیم به یه جایگاه گاز تو نزدیگی های ابهر گاز رو زدیم خواستیم بیافتیم جاده ی قدیم( نمیدونم اصلا ما تو جاده قدیم چیکار میکردیم) جاده هم سبقت ممنوع بود بابا میخواست تازه به جاده بیافته از سمت خاکی که چشمتون روز بد نبینه یه دونه از این ارابه های مرگ که دیدین داشت تو محل سبقت ممنوع از یکی دیگه از همون ارابه های مرگ سبقت میگرفت و ناگهان زیاد پیچید زد به مـــــــــــــــا....
من هم که خوابیده بودم با خیال راحت بلند شدم گفتم چی شد بلند شدم دیدم یه تریلی خالی از اون هایی که 18 تا چرخ داره با سرعت 120 بود 110 بود نمیدونم تو همین دور و برها از جلوی چشمم مثل باد رد شد از پشت نتونستم پلاک رو بردارم چون پلاک بزرگه نمیدونم گلی بود از شبرنگ نبود یا این که شب بود هرچی، نشد بردارم دو سه ثانیه بعد دیگه محو شد گفتم بابا دور بزن بریم دنبالش نگو اصلا ماشین تکان نمیخورد گلگیر فلزی خم شده روی تایر و نمیزاره ماشین حرکت کنه فرمان هم که نمی چرخید و ماشین هم که سیستمش هنگ کرده بود و اصلا استارت نمیزد خلاصه بعد از 20 دقیقه یا نیم ساعت بلاخره ماشین رو راه انداختیم با سنگ و چوب هم زدیم گلگیر رو از تایر جدا کردیم افتادیم پشت سر همون ارابه نامرد که فلنگ رو بسته بود تو راه زنگ زدیم پلیس گفتند بله اگه شماره رو برمیداشتید خوب بود ولی باز اطلاع میدهیم مشخصات رو دادیم و حالا 75 کیلومتری زنجانیم و داریم برمیگردیم طرف زنجان خلاصه بین راه به دو سه تریلی هم گیر دادیم ولی اونها نبودند خلاصه رسیدیم زنجان از پلیس راه پرسیدیم گرفتید؟ میدونید چی گفتند باور نیمکنید گفتند چی میگید چی شده من که اینو شنیدم برگشتم نشستم ماشین و نمیدونم بابا به اونها چی گفت ولی من فکر میکنم اونجایی که زنگ زدیم اونها به همون محل خودشون اطلاع داده بودند و نه اینجا خلاصه بابا هم اومد و گفت من دیگه نمی خواهم برم تهران تو رو هم میرسونم زنجان وقت هم که داری با اوتوبوس و یا قطار خودت تنهایی برو من هم که خودم رو برای رفتن با بابا آماده کرده بودم گفتم نه من برنامه ریزی کرده بودم با شما برم نه این که تنهایی برم نمیشه برنامه به هم میخوره اصلا حوصله ام رفته البته چون اقای دبیر همایش اجازه نداده بودند همراه بیاریم من هم نمیخواستم بابام رو بیارم همایش منظورم این بود که من برنامه انداخته بودم که با ماشین شخصی بیام نه با وسیله ی عمومی خلاصه بابا هم گفت اصلا همینطوری میریم این شد که راه افتادیم سمت تهران البته با همون قیافه ی جذابی که ماشین داشت دیگه یواش یواش هوا روش میشد ولی ما تازه به محل تصادف رسیدیم یعنی رو اون 1000 کیلومتر 150 تا هم اضافه کنید، رسیدیم ازادی، چون از قبل محل رو جز به جز حفظ کرده بودم راهنمایی کردم رسیدیم خیابان استاد معین تقریبا وسط های خیابان ماشین را پارک کردیم و بابا رفت پی کار خودش و من هم پیاده شدم تو تهران گشتی بزنم رادیو هم که تو گوشم داره میخونه داشت موج فضایی پخش میکرد از شبکه ی جوان اول رفتم ساختمان همایش رو ببینم هی برو که میرسی نگو همایش مونده اون ور تهران پیاده کل خیابان رو رفتم تا ته رسیدم محل یه چرخی زدم و دیدم چند تا بچه تو حیاط سالن اجتماعات منطقه ی نه دارن بازی میکنند برگشتم حالا کو تا ساعت 3.30 الان که ساعت 9 صبح هست مثال همون شعر که میگفت من موندم و خیابونها پرسه زدم تو میدونها...دوباره برگشتم و همون خیابون رو یه راست برگشتم تا خیابون آزادی با پای پیاده بعد هم رفتم یه چرخی تو میدون آزادی زدم و دوباره برگشتم و تو وسط های خیابون استاد معین که ماشینمون پارک بود نشستم کمی دراز کشیدم ویکمی هم خودمون رو تقویت کردیم و تازه نشسته بودم دیدم ای ول بابا... بابا کارش تقریبا وسط های طرح ترافیک بود کارش رو تموم کرده بود و برگشته بود بعد این که نشست گفت که مگه نمیدونستی امروز پنج شنبه هست و برخی از اداره ها بسته اند اداره ای که بابا باهاش کار داشت بسته بود خوب یکم افسوس خوردم و بعد رفتم به عالم خودم، اخه تا همون لحظه دو به هیچ عقب بودیم و کلا ضرر دادیم خلاصه گفتیم بریم یه دوری بزنیم ببینیم دیگه چه خبر رفتیم دیدیم که اصلا خبری نیست همون جا جلوی سالن جا پیدا کردیم و تا اخر همایش اونجا بودیم انهایی هم که اومدند همایش اگه دقت میکردد ماشین ما رو می دیدند که خوشگل شده بود
این داستان ادامه دارد
شنیده میشویم رادیو جوان پخش زنده
از همایش پارسی بلاگ خواهم نوشت
فعلا وقت ندارم
شنیده میشویم رادیو جوان پخش زنده
رابطه ی شیطان پرستی و صهیونیسم از نظر بنده البته:
من معتقدم شیطان پرستی وصهیونیسم هردو راههایی هستند که به صورت موازی در یک جهت مشخص درحرکت هستند
در صهیونیسم داریم:جوانان را به مواد مخدر معتاد کرده و به شکل کلاسیک Classics آنها را منحرف بساز که در عین حال شیطان پرستی میگوید:از مواد مخدر همان چیزهایی که انسانهای متمدن و مخصوصا معتقد به ادیان الهی آن را مخالف شریعت خود میداند استفاده کن
صهیونیسم میگوید خود را به مسایل اخلاقی مقید نکن شیطان پرستی میگوید ما مسایل اخلاقی نداریم و خود را ازاد میداند و جبر را نفی میکند.
حیا عفت و ناموس درست همان چیزهایی هست که هر دو سیستم صهیونیستی و شیطان پرستی مخالف آن هستند
جالب است تنها شعار صهیونیسم دروغ و خدعه و سرنیزه هست این درست همان نمادهای شیطان پرستی هست
فتی شیست واژه ایست بیگانه برای مردم در حالی که این مذهب یامسیر از اساسی ترین راهبردهای شیطان پرستی هست که همان دختران و پسران تن پرست هست و مردان زن دوست و دهان های هرزه پرور را بوجود آورده
سازمانهای جاسوسی
و رابطه ی آنها با شیطان پرستی و مبارزه با مهدویت و تشیع از نظر بنده البته:
امام عصر می آید اما با نگاه اجمالی که به تاریخ سازمانهای جاسوسی میتوانم بگویم مسیحیت ماورای الهی و انجیل 2009 همان رویکردی را دارد که امریکا و در راس آن روباه پیر بر آن حکم رانی میکند و در صدد محو کردن تفکر مهدوی هست
انها امدند و به این نتیجه رسیدند که تنها راه تسلط برجامعه ی اسلامی و مسلمان در چند چیز هست
اول اسلام منهای مهدویت نتیجه پررش تفکر انسان دور از خدا
دوم اسلام منهای وحدت نتیجه پرورش مذاهب علی الهی و به تازگی حسین الهی
سوم اسلام منهای واجبات و تنیجه پرورش انسان مختاری کامل و بعد گرایش به شیطانپرستی
سازمانهای جاسوسی سیا موساد و شای شی جی آی سی و خیلی های دیگر در سدد بر آمده اند تا در مقابل اسلام و بخصوص مسعله ی انتظار شیعی بایستند چنان که میدانید از گذشته و در گذشته تنها سرویسی که اقدام به شبیه سازی دولتها میکرده است سرویس ویژه ی سازمان ام آی 6 هست که خیلی دورتر ها هم جاسوسان بریتانیایی بود که بخشی از ماموریت های این افراد توسط شخصی به نام همفر خلاصه میشد همفر در بخشی آز خاطرات میگوید اینجا من با شخصیتهای مشابه به گفتگو پرداختم این شخص توانست در آن دوران با کمک این سازمانها به ماموریت خود خاتمه دهد و هدف خود که جدا کردن یک فرقه ی جدید از اسلام بود که این کار را اتفاقا توسط یک جوان معتقد انجام دهد بدون شک در همین جریانهای شیطانی رد پای این سازمانها را میتوان یافت
فرانسوا توال در کتاب ژئو ولیتیک شیعه به بررسی شیعه میپردازد و ایران را مهد تفکر شیعی و انتظار میداند و گراهام فولر ایران را قبله ی عالم میخواند اینها اگاه هستند به موقعیت جغرافیایی و مذهبی این کشور و در آن طرف این سازمانها خوب دانسته اندد که اسلام و ایران و تشیع و مخصوصا انتظار فرج چگونه در اینده ی نزدیک با امتیازهایی که در اختیار مسلمانان مخصوصا ایرانی ها قرار داده است و مسلمانان را در آینده ای نه چندان دور حاکم مطلق دنیا خواهد کرد پس بر آن شده اند و با اسلام مبارزه کردند و میکنندو باعث چاپ کتاب اقدس و بیان شدند باعث چاپ ایات شیطانی شدند و باعث مذهب حسین الهی شده اند انهایی که گمراه میشوند هیچ ولی آنهایی که نجات میابند مانند خانم مهناز رئوفی کتابی چاپ میکند و سایه ی شومی را که بر سر اسلام کشیده شده است را بیان میکند.
در این بحث به نظر من تنها آگاهی جمعی هست که میتواند راه درست و روشن را به مردم مخصوصا جوانان نشان دهد چرا که همینک این سازمانها از هزاران راه وارد میشوند و من جوان از همه چی بیخبر را آنچنان گرفتار میکنند که خود نیز نیمدانم چه شده چرا که در حال حاظر صدها فرقه ی شیطان پرستی با بودجه و حمایت این سازمانها در صدد مبارزه به اسلام در امده اند
ولی دوباره تکرار میکنم که اینها غافل از این هستند که امام زمان حتما خواهد آمدو ایران اسلامی همیشه سربلند خواهد ماند.
نویسنده متن و مقاله: محمود عراقی
مطالب مرتبط:شعار آمریکایی + عکس ، پروتوکل سهیونیسم ، مهم ترین رویداد های سیاسی سال 86 ، تاآخرایستادهام(احمدی نژاد) ، من رای داده ام
پیامبر خدا(ص) رفت
جگر پاره ی او هم تنها ماند
پیامبر(ص) رفت اما....
زهرای مرضیه(س) را بعد از او گریان گذاشتند
پیامبر رفت(ص) اما....گریه های شبانه و ضجه های روزانه ی حضرت زهرای مرضیه(س) ماند
اه ای دنیا زهرای مرضیه(س) را پهلو شکسته کردند
آه ای دنیای بیوفا
زهرای مرضیه(س) را نگذاشتند چند صباحی بیش بماند
دنیا.. دنیا.... دنیا.... چقدر بیوفایی کردی با یگانه بانوی دو عالم
علی(ع) صبح میرفت زهرای مرضیه(س) گریه میکرد علی(ع) می آمد زهرای مرضیه(س) گریه میکرد
ای دنیا..... فدک فاطمه(س) به اندازه ی توست فدک فاطمه را پس بده
ای نامردمان روزگار زهرای مرضیه ی(س) ما را امشب گریان میکنید ؟
به گل زیبای بهشت سیلی میزنید؟
پاره ی تن محمد را پهلو شکسته میکنید ؟
ای ابوبکر و عمر میخواهید از زهرای دل شکسته دل جویی کنید ؟ گل محمد(ص) را پر پر میکنید و حال دلجویی میکنید؟
ای دنیا..... بدانید زهرای مطهره(س) هیچ وقت راضی از ایشان و از دنیا نرفت زهرای مرضیه ی ما گریان خوابید.
دخت پیمبر از دنیا رفت نازنین زهرا شبانه به خاک سپرده شد
گستاخی را میبینید ... اونهایی که نماز نمیخوانند میخواهند بر پیکر پاک زهرای مرضیه(س) نماز بخوانند اونهایی که زهرای مطهره را ناراحت کردند.
با ان همه جلال و عزت که زاده شد
یارب مراسم شب دفنش چه ساده شد
رسم است بر قبور عزیزان دهند آب
بر قبر او ز اشک علی آب داده شد
به انتظار روزی که فرزندش مهدی بیایدو تربت پاک و مطهرش را آشکار سازد و انتقام مادر از ظالمکان بستاند.
شنیده میشویم رادیو جوانپخش زنده
دوغ چیست؟
حتما با خودتون میگید که خب دوغ دوغه دیگه این که سوال نمیخواد
ولی چند سال پیش تو یه بخش خبری تلویزیون از یه فرد خارجی در مورد ایران سوال کردند و گفتند که ایران چطور بود و اون توضیح داد و گفتند که از سوغاتی های ایران از کدوم هاش خوشت اومد اون هم گفت، بعد در پایان گفت من از نوشیدنی شما خوشم نیومد خبرنگار گفت کدوم نوشیدنی؟
اون مرد خارجی هم گفت اونی که من خیلی تبلیغش رو شنیده بودم همون نوشیدنی ایرانی ....اسمش رو نمیدونست میدونین چی گفت؟
گفت:ماستی که روش مقدار زیادی آب میریزند و به مقدار خیلی زیادی هم نمک اضافه میکنند
نوشیدنی ایرانی به نظر من واقعا مسخره است خیلی برای بدن انسان ضرر داره و باعث بیماری میشه؟
نظر شما چیه.....؟واقعا دوغ همون ماستی هست که روش مقدار زیادی آب و نمک میریزند؟ آیا شما هم همیشه این دوغ رو مینوشید و یا همیشه دوغهایی رو که پاستوریزه هستند و در پاکت و بطری میفروشند که اغلب با گاز همراه هست رو مینوشید...؟آیا اینها نوشیدنی ایرانی هست...؟خیر....!قطعا اینها همه اسمهای دیگری دارند و دوغ ایرانی نیستند...؟اگر شما همیشه از این دوغها تهیه کرده اید بدونید که سرتون کلاه رفته آن هوا ..چرا چون..
دوغ نوشیدنی است که در مسیر تولید کره البته طبیعی اش به دست میاد چطور شرح میدهم
وقتی که شیرمخصوصا پرچرب رو تبدیل کردند به ماست بعد از چند روز ماست رو میریزند تو دستگاه کره گیر یا همون دستگاهی که تو روستا ها با پوست کامل حیوان درست میکنند و ماست رو به همراه مقداری آب میریزند داخل بالون پوست گوسفند
بعد تو دستگاه صنعتی حدود نیم ساعت بعد و تو دستگاه سنتی حدود 6 تا 12 ساعت به هم میزنند و میچرخانند بعد از مدتی که آب و ماست کاملا با هم حل شدند در این لحظه کره روی آب شناور میشه و بعد تنها چیزی که میماند آب بدون چربی ماست هست که اگر آن آب را مدت زیادی در جای سکون قرار دهید هیچ وقت آب و ماست اون از هم جدا نمیشود درحالی که دوغهای تولید خانگی خودمون و صنعتی که توی پاکت و بطری هستند یک ششم ازاونها ته نشین میشه
و به اصطلاح آب میندازه
البته اگه از دوغ سنتی که تو روستاها درست میشه دیده باشد و از اون خورده باشید خواهید فهمید که من چی نوشتم و دوغ ایرانی چیست.
در کل در تعریف دوغ ایرانی میتونم بگم
دوغ محلولی هست که بعد از ترکیب آب و ماست و بعد ازطی فرایندهای تولید و بعد از استخراج و جداسازی کره ی طبیعی بدست می آید ودر خانه ها با اضافه کردن گیاهان خوش بو وطبیعی مصرف میشود
نکته ای که لازم هست ذکر کنم این هست که دوغ طبیعی حتما بعد از تولید احتیاج به آب دارد و اصلا نیازی به نمک ندارد
البته جای همه خالی ما هر روز از این محصول طبیعی و صد درصدایرانی استفاده میکنیم
در ضمن دوغ به ترکی میشه ایران
نه بابا اشتباه نخونید میشه آیران Airan
با سلام
برنامه ی رادیویی زیر نور ماه هر جمعه از ساعت 22 تا 23.30
از شبکه ی رادیویی جوان
گروه جوان و اندیشه ی رادیو جوان
وب سایت برنامه ی زیر نور ماه
اگر زمانی به علت بروز مشکلات در سایت نتوانستید از سایت این برنامه بازدید کنید
به وبلاگ برنامه ی زیر نور ماه مراجعه کنید
من دیگر هیچ وقت رادیو گوش نخواهم داد!
ندیدیم و نشنیده ایم ولی انگار قبلا هارادیو شده بود خبرگزاری بیگانها برای دولت مردهای اون زمونها....
آخه این رو از خاطرات فردوست خوندم ،
حسن فردوست میگوید:
«دو هفته آخر سلطنت رضاخان، من درگیر مسایلى بودم که به سرنوشت بعدى حکومت پهلوى پیوند قطعى داشت. نزدیکى من به ولیعهد و دوستى منحصر به فرد او با من عاملى بود که سبب شد تا در این مقطع حساس نقش رابط او را با مقامات اطلاعاتى انگلستان عهدهدار شوم... بعدازظهر یکى از روزهاى نهم یا دهم شهریور ماه ولیعهد به من گفت :
همین امروز به سفارت انگلستان مراجعه کن در آنجا فردى است به نام ترات که رئیس اطلاعات انگلستان در ایران و نفر دوم سفارت است. او در جریان است و درباره وضع من با او صحبت کن... من به سفارت انگلستان تلفن کردم و گفتم با مستر ترات کار دارم... خودم را معرفى کردم و گفتم از طرف ولیعهد پیغامى دارم از این موضوع استقبال کرد و گفت: همین امشب دقیقا رأس ساعت 8 به قلهک بیا!... سپس مشخصات خود را به من داد دقیقا رأس ساعت 8 فردى از درب سفارت خارج شد و از آن سمت خیابان به طرف من آمد. دیدم که مشخصات او با مستر ترات تطبیق مىکند. به هم رسیدیم به فارسى سلیس گفت: اسمتان چیست؟! گفتم: فردوست، گفت: خوب، من هم ترات! و دست داد. بلافاصله پرسید که موضوع چیست؟ گفتم که ولیعهد مرا فرستاده و نام شما را داده تا با شما تماس بگیرم و بپرسم که وضع او چه خواهد شد و تکلیفش چیست؟ تراست مقدارى صحبت کرد و گفت محمدرضا طرفدار شدید آلمان است... او دائما به رادیوهایى که در ارتباط با جنگ است... گوش مىدهد و نقشهاى دارد که خود تو پیشرفت آلمان در جبههها را برایش در آن نقشه با سنجاق مشخص مىکنى!... من به سعدآباد برگشتم و جریان را به محمدرضا گفتم. او شدیدا جا خورد و تعجب کرد که از کجا مىداند که من به رادیو گوش مىدهم و یا نقشه دارم و غیره!...
شب بعد به همان ترتیب ترات را در همان محل دیدم... به ترات گفتم که محمدرضا گفته که نقشهها را پاره مىکنم و ترات گفت: خوب ببینیم که او در این بیانش صداقت دارد یا خیر؟!...فعلاً جوابى جز این ندارم... جریان ملاقات دوم را به محمدرضا گفتم او بلافاصله رادیو را کنار گذاشت و دستور داد که نقشه و... را جمعآورى کنم
شاه جوان چون در تنهایی رادیو گوش میداد و هیچ کسی هنگام گوش دادن او را ندیده بود خیلی ترسیده بود و فکر میکرد که دیگر به سلطنت نخواهد رسید و برادرش را جای او خواهند نشاند و از انجا دیگر شاه جوان هیچ وقت رادیو گوش نداد و هیچ وقت نفهمید آنها از کجا فهمیدند اون داره به رادیو گوش میده!
حسن فردوست میگفت شاه بعد از این که به اتاقش اومد و روی صندلی نشست گفت که برو به انگلیسی ها بگو که من دیگر هیچ وقت رادیو گوش نمیدهم!
رادیو 70 ساله شد
تو بیشتر از 60 سالته ....... اما هنوز جوونی
بعد از این که ششم اردیبهشت سال 1305 گذشت رادیو کمی مستقل تر شد و رسید به چهار اردیبهشت سال 1319 روز و سالی که در تاریخ رسانه ی ایران ثبت شد.
آن زمانها کم کم مردم با رادیو آشنا و آشنا تر شدند ولی باز مردمی بودند که نه رادیو دیده بودند و نه این که میدانستند چیست ولی بعدها یک مشکلی پیش آمد مثل آن زمانها که گوشی همراه تازه بین مردم دیده میشد و مشکلاتی ایجاد کرد رادیو هم آن زمانها شد یک وسیله ی لوکس و درجه دو که همه سعی میکردند یکی داشته باشند، کم کم رادیو دار شدند و به عبارتی فرهنگ عمومی تغییر کرد قبل از رادیو هر خانه بزرگتری داشت و همه قصه های اون رو گوش میدادند ولی بعد آمدن این رسانه، رادیوبزرگ خانه ها شد، رادیو هرچی میگفت آن میشد و دیگر هیچ ولی روزگاران تغییر کرد و رسیدیم به این دوران یعنی روزگاری که همه یک دوره فکر میکردند دیگر عمر رادیو نیز تمام شده است ولی غافل از این که نمی دانستند رادیو ماندنی هست و میماند گرم و پرانرژی تر خواهد ماند
رادیوی ما گفت این صداست که میماند
رادیو ی ما گفت شنیده میشوید و شنیده شدیم و شنیده میشویم
آن زمانها باید می شنیدی ولی الان هر زمان که بخواهی میشنوی
این روزها هم میگویند بیا و برای خودت رادیو باش و با این تعاریف دیگر مفهموم جعبه ی جادویی تمام میشود و مفهوم پیچ رادیو در تاریخ رادیو خواهد ماند دیگر کسی برای شنیدن و شنیده شدن پیچ باز و بسته نمیکند
اما مهم این هست که شنیده میشویم!
در کودکی شنیده شدیم ازرادیواستانی ، خودمان و پدر بزرگ عزیزمان، در نوجوانی شنیده شدیم از رادیو ایرانمان مخصوصا جمعه ی ایرانی به یاد ماندنی و در اویل جوانی هم شنیده میشویم از رادیو جوان
رادیویی که جوان هست با برنامه های جوانانه و جوان محورش.
خاطرات رادیو جوان برای ما با صداهای فرشید منافی، نیما رئیسی، مهران دوستی، خانم رافعی و سعید پور محمودی خاطره انگیز مانده
به یاد داریم افسانه قیصر خواه را ،صدای استاد خسرو شکیبایی را که همیشه میگویم شاید به خواب شیرین خسرو رفته باشد
به یاد داریم همه و همه را که با ما بودند برای ما!.
به یا داریم یک صبح یک سلام و موج روز ویک سبد ترانه و کوانتم و هزار پنجره و روی خط جوانی و جوانی آزاد و جوانی به وقت فردا با پتی آبادشان وکافه اندیشه و قرار شبانه و شب سفید و پارازیت ( سبقت آزاد و سرعت بی نهایت) وسفید مثل شب ومکث وهفتایی ها و ساعت 25 که یک ساعت اضافه برای حرف های حسابی داشت با زهره هاشمی و برنامه ی تسنیم و هزار پنجره ی آقای دوستی با نخودی و عادل بیابانی و لیلی مجنونشان و با صدای خانم اکبری که تا چند وقت پیش نیز شنیده میشدند وسه شنبه های خط خطی و باشگاه دانشمندان جوان با اجرای زیبای خانم جعفر پور که معرکه بود و پچ پچه های پنج شنبه ای و وسط ظهر تابستان هم زیر آفتاب و یک +یک و خیلی خیلی برنامه های زیبای دیگر که همچنان عاشقشان مانده ایم!
سقوط آزاد کردیم و جوانی کردیم با فرشید منافی واما و آیا شنیدیم از خانم صداقتی و چپ راست کلیک آخرشه گفتیم با خانم رافعی و داستان مرغ دریایی رو شنیدیم از ارنست همینوی با صدای مهران دوستی به همراه کاپیتان نمو و تا این که این آخری ها از یک+یک شنیدیم داستان زندگی را....
همه خوب بودند و همیشه در خاطرمان هستند در این میان برنامه ی زیبای عقیق و عتیق از گروه فرهنگ برنامه ای هست که کاملا غریب ودر عین حال قریب هست از زمان تاسیس رادیو جوان با شور زیاد همچنان جایگاهش را حفظ کرده و ویژگی هایی دارد که می شمارم:
1.زیاد شنونده دارد 2. منتقد کمتر دارد 3. از زمان شکل گیری اسمش و رسمش (نام برنامه و محتوایش) تغییر نکرده 4. موضوع یکنواختی دارد که در نگاه اول میشود نتیجه گرفت برنامه ی خشکی خواهد شد ولی برعکس همه که موضوع برنامه رو میدانند ولی چون محتوای جذابی دارد شنونده ی زیادی دارد که این در نوع خود بی نظیر هست 5. سابقه نداشته است که زمانش به خاطر کوتاه بلند شدن روزها و تغییر ساعت ها تغییر کند 6. گوینده ی ثابتی دارد خلاصه انگار که تازه همین امروز شروع شده به پخش برنامه ای که پیرترین یا به عبارتی با سن و سال ترین هست ولی جوانانه محور پخش میشود.
واما در این میان غیر از برنامه ها شبکه ی جوان اخبارروزانه هم جزئی از برنامه های شبکه هست که در هیچ گزارشی در هیچ سایت و وبلاگی تاکنون به آن اشاره ای نشده که نقاط قوت و ضعف فراوانی دارد:
از نقاط قوت، زمانهای پخش بسیار مناسب آن هست به همراه گویندگی دو نفر از آقایان و خانمها که در کل زیبایی پخش اخبار را افزایش داده متاسفانه ایرادهایی نیز به این برنامه وارد هست که از زیبایی آن کاسته اول این که 90 درصد اشتباههای کلامی از سوی خانم گوینده ایراد شده است و دوم پخش اخباری هست که صرفا برای وقت گذرانی بدرد میخورد اخباری مثل شکایت یک مرد به همسرش به دلیل ناخن جویدن، برپایی نمایشگاه از تصاویر سگها در پاریس، وفاداری گربه ها ،در خواست طلاق به خاطر چت کردن همسرکه اگربه خبرهای این چنینی بپردازیم دنیا پرهست از این خبرها و رادیو جوان در صبح و شب در برنامهای متعدد به این گونه خبرها پرداخته و ایراد خبرهایی چنین دست در بخش خبری کاملا نابجاست و در مقایسه با بخش های خبری دیگر رادیو ها این برنامه از کیفیت و کمیت پایینی دارد.
به هر حال رادیو جوان زنده هست و پرشور با برنامه های جدیدش وشنونده هایش جوانی میکنند با جوان ایرانی سلامش ،مثل امروزش ،با الفبای جوانی اش که جوانها با آن جوانی میکنند و به تازگی و باابتکارعملشان برنامه ی ورزش بانوان را هم به راه انداختند که جای تبریکات فراوان رادارد ،رادیو جوانی ها شاهد ابتکار عمل دیگری نیز در این رادیوشاهد شده اند مجموعه برنامه های بامدادی اینجا شب نیست و روشنا هست که به صوت زنده پخش میشود و مخاطبان بسیار و خاصی را دارد با محتواهای متنوع آن ساعت از شب که از هر گروه برنامه ساز تشکیل شده است.
رادیو رسانه ای گرم هست دلیل برادعا را میتوان در چند مورد بررسی کرد:
1.رادیو جوان برای اضهار نظر مخاطبانش با پیامک همراه آنهاست.
2. رادیو جوان برای مشارکت در مباحث با دو شماره تلفن 22040000 و 2250952 مشهورش مخاطبش را دعوت میکند.
3.رادیو جوان مخاطبش را می طلبد با مکاتبه و ارسال نامه از دور و نزدیک با صندوق پستی 5747-19395
4.رادیو جوان مخاطبش را در یک طرح ابتکاری فرا میخواند تا درتولید برنامه مشارکت کنند، بنابراین تا بدین لحظه برنامه های تولیدی زیادی را که شنوندگان تولید کرده اند در برنامه ی نشانی پخش ومورد بررسی قرارداده اند.
5.رادیو جوان زمان را به صفر رسانده: اکثر برنامه های این شبکه ی رادیویی در ابتکار دیگری اقدام به احداث وبلاگها و وبسایت ها و سایتهایی کرده که در آن موضوع مورد بحث چند روز قبل در آنجا قرار داده میشود و مخاطب بدون محدودیت زمانی میتواند با برنامه ی مورد علاقه اش ارتباط داشته باشد.
6.رادیو جوان علاوه بر زمان،مکان را هم حذف کرده با گسترش کیفیت و کمیت و ساختار فرستنده ها توانسته در هنگام رانندگی در کوه و دشت و داخل وخارج شهر با مخاطبش رابطه ی دوسویه برقرار کند.
7. رادیو جوان همگام با تکنولوژی روز:یکی از برنامه های رادیو جوان با نام هفترانه در اقدامی نو و ابتکاری تازه در حال تاسیس سایت و تالار هفترانه کرده است که با ایجاد فضای مناسب قرارهست ارتباط شوندگانش را متحول ترکند،ایجاد فضای خصوصی تر،ایجاد فضای کافی برای ذخیره ی فایلها، ارسال مقاله های مختلف در زمینه های متنوع از بخشهای این تالار وگفتگوی شنوندگان با یکدیگر از قابلیت های این فضای مجازی هست که در اختیار شنوندگان قرار داده شده است که گامی نو در ورود به سیستمهای وب دو هست.
8.برای تعامل بهتر رادیو اینترنتی ایران صدا نیز به کمک رادیو جوان ودیگر رادیوها آمده است که در آنجا میتوان بدون هیچ زحمتی باز پخش برنامه های دلخواه را شنید که باز فاصله میان شنونده و رادیو تنگتر شده است.
9.شنیده میشوید: این شعاررادیو جوان هست که برنامه ی صبح گاهی رادیو جوان با نام جوان ایرانی سلام در عمل نشان میدهد ، این برنامه در اقدامی نو بخشهای جذاب برنامه را در قالبهای فشرده و کم حجم در وبسایت خود قرارداده و شنوندگان این برنامه میتوانند خیلی راحت به آن بخشها دسترسی داشته باشند.
10. طرح اجرای برنامه در محل شما: برنامه ی فانوس به دعوت شنوندگان به مدارس آنها میرود ، کدام رسانه گرمتر از رادیو دارید، به هرجا که بخواهید می آیند و آنجا برنامه و مسابقه اجرا میکند برنامه ی فانوس به میان شنوندگان نوجوان خود میرود و با آنها ارتباط دوستانه و صمیمی برقرار میکند.
11.طرح های جشنواره تسنیم یک و دو :دو طرحی که در دوسال پیاپی رادیو جوان برگزار کرد و تمام شنوندگان را در محلی با گنجایش چندین هزار نفر میان خود جمع کرد ، این بود که اجتماع عظیم و گرم رادیویی ها از سراسر کشور شکل گرفت و به رادیو شکل دیگری بخشید، این جشنواره ها باعث شد بزرگترین اجتماع شنوندگان رادیوبالاتر از پنج هزار نفر برگزار شود که در تاریخ رسانه ی ایران بی نظیر بود.
12.شما رادیو گوش میدهید؟ :این سوالی هست که در ابتکاری دیگر برنامه ی هفتایی ها در برنامه ی خود دارد،این برنامه با مسابقه ای که راه اندازی کرده و در آن چند نفر با هم مسابقه میدهند که در نهایت یک شماره تلفن در می آید که برنده ی نهایی اوست،این یعنی آنهایی را هم که شنونده نیستند به جمع گرم خود فرا میخوانند.
13.پیامک بزن زنگ بزنیم: رادیو جوان برای ارتباط زیباتر با دوستان شنونده ی خود در برنامه ی زیر نور ماه به صورت تصادفی به شنوندگانی که پیامک زده اند زنگ میزنند و با آنها صحبت میکنند در مورد خودشان و موضوع برنامه .
14. رادیو جوان با همه ی اقشار مردم در ارتباط هست: این رسانه ی پویا پنج گروه دارد با نامهای جوان و اندیشه، جوان وفرهنگ،جوان و دانش، جوان و ورزش ،جوان وجامعه که هر کدام بنا به نیاز با مخاطبان خود رابطه دارد.
بله این هست که رادیو را رسانه ای گرم ساخته که اکثر کارشناسان آن را قبول و مخاطبان آن را تایید میکنند که بازهرچه در باره ی آن بگوییم کم گفته ایم این است که اگر باهریک از شنوندگان رادیو در مورد آن حرف بزنیم بدون تردید تنها دوست و نیاز خود درعصررسانه را رادیو مخصوصا جوان خواهند خواند.
رادیو جوان به شنوندگانش عشق می ورزد و برایشان احترام ویژه قائل هست که این از اصلی ترین محورهای حرکتی این رسانه ی فعال هست، شنوندگان نیز رادیو جوان را به خاطر عشقی که از اینجا ناشی شده است دوست دارد که این دوستی ناگسستنی هست و تا ابد باقی خواهد ماند.
این رسانه ی با این عظمت و اعتبار مثل دیگر رسانه های جمعی دیگر ،حتما و مسلما ایرادهایی هم دارد که به مخاطبانش اجازه داده است در گرد هم آیی هایی که بیشتر در اینترنت تشکیل میشود به صورت زنده به تحلیل برنامه ها بپردازد.
اینجا هم قرار بر این بود که از معایب این رسانه ی گرم نیز بحث گردد ولی مصلحت را بر آن دیدیم که در آستانه ی سالروز تاسیس رادیو( رادیوی ایرانی در ایران) حرف از انتقاد نگیریم و بیان واقعیت های مثبت این رسانه بپردازیم.
من هم قبول دارم که شنیده میشویم و این صداست که میماند پس:
دوستت دارم تا هستم.
مطالب مرتبط: دانلود برنامه های رادیو جوان ، تاریخچه رادیو در ایران ،برنامه سازی سنتی یا مدرنیسم ، کنداکتور برنامه های رادیو جوان89 ، جدول پخش برنامه های رادیو جوان 90 ، بوی باران ، اخبار رادیو جوان ، اخبار رادیو جوان2 ، به مناسبت 70 سالگی رادیو جوان مینویسم ، من دیگر هیچ وقت رادیو گوش نمیدهم ، در رادیو جوان چه خبر است ، کنداکتور شبکه رادیویی جوان ، نقد برنامه های شبکه رادویی جوان ، دانلود برنامه برج مراقبت رادیو جوان ، سایت رادیو جوان ، سالگرد تولد رادیو در ایران ، راهنمای دانلود برنامه از ایران صدا ، کنداکتور شبکه رادیویی جوان تغییر میکند ، جو گیری ، راهنمای دانلود برنامه از ایران صدا ، آرشیو دیجیتال رادیو
محمود عراقی
تا به حال فضا زده شده اید؟
شرایط فیزیکی و بدنی در فضا
سفر به فضا هیچ خطری برای سلامتی انسان ندارد. البته همواره الزامات پزشکی باید درنظر گرفته شود و تجهیزات دارویی و پزشکی در زمره اولین ضروریات محسوب میشود. در این زمینه حداقل همان میزان سختگیری و ملاحظهای که در اردوهای قطب شمال و یا کوهنوردیهای طولانیمدت به کار میرود، لازم است.
اما سفر فضایی در حالت کلی روی سلامت انسان تأثیر منفی نمیگذارد. گواه این مطلب، سلامت کامل فضانوردان قدیم و جدید، مانند وضعیت خوب جسمانی سناتور گلن است که در سن 76 سالگی پرواز موفقی با شاتل فضایی انجام داد. وی که در سلامت کامل به سر میبرد، هنوز هم دائماً با هواپیما پرواز میکند.
تنها موردی که در سفر فضایی ممکن است وجود داشته باشد حالتهای (تهوع و سرگیجه) ناشی از حرکت است که به آن در اصطلاح فضازدگی میگویند و حالتی شبیه به دریازدگی است که با داروهای معمول این بیماری میتواند برطرف شود.
منبع:دانشنامه فضایی ایران
شنیده میشوید رادیو جوان:پخش زنده
جدول پخش رادیو جوان در مهر1392
نمایش دریاقلی سورانی در رادیو جوان
سهم شنوندگان در برنامه سازی رادیویی
انتخاب موضوع در یک برنامه رادیویی
امام زمان مربی فوتبال میشود!
رادیو جوان شادتر میشود
رادیو خانواده
چالشهای رسانهای یا نگاه آینده نگارانه به رسانه ها
طرح ایمان
گوینده آقا یا خانم!
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 75
کل بازدید :1280441
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد
شهرداری آچاچی [1]
چی بپزم؟
روشنگری [2]
سهبا [4]
رصد خبری [8]
اخبار و تحلیل [1]
شرکت ثمین گستر کارمانیا [4]
شبکه بهداشت و درمان میانه [4]
دانشگاه علوم پزشکی آذربایجان شرقی [3]
مدیریت منابع انسانی [4]
آرشیو اخبار استانداری [19]
ثبت نام آتشنشانی [6]
رادیو دیروز [6]
کتابخانه دیجیتال [26]
[آرشیو(56)]
زمستان 91
پاییز 91
تابستان 91
بهار 91
زمستان 90
پاییز 90
تابستان 90
بهار 90
زمستان 89
پاییز 89
تابستان 89
بهار 89
زمستان 88
پاییز 88
تابستان 88
بهار 88
زمستان 87
پاییز 87
تابستان 87
بهار 87
زمستان 86