سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه شیفته بازی و دل باخته سرگرمی و طرب است، خردورزی نکرده است . [امام علی علیه السلام]
به نام خدا

ماه مبارک رمضان ماه فقیر و غنی است!

افطاری با یک استکان چای! نوشته اند از اعمال این ماهم این هستش که به فقیران خود صدقه و افطار دهید! داشتم فکر میکردم مگه ما خودمون(منظور خودم رو میگم) فقیر هم تو خودمون و خانواده مون داریم! تو این بخش فقیران خودمونش گیر کرده بودم بعد گفتم خب حتما منظور ما نیستیم دیگه اونهایی هستند که تو خانواده هاشون فقیر دارند، ولی بعد یه چیز های دیگه به ذهنم رسید، فقر یعنی تنگ دستی فقر یعنی محتاج بودن !
حالا مهمترین بخش فقر به نظرم همین فقر مالی هست کسانی هستند که نان شب هم ندارند...همین دو سه روز پیش یکی به رادیو برنامه سحر پیامک داده بود و گفته بود که شما هم دلتون خوشه ها شوهرم مریضه پول نداریم یه دختر کوچیک دارم و تو خونه چیزی برای خوردن ندارم حتی نان خالی! و با یه استکان چایی میخواهم روزه بگیرم!

دلسوزی برای دیگران که نان شب نمیشود! وای بر خودم! وای برخودم و وای برخودم چون اصلا به ذهنم هم نمیرسه ممکنه یه عده ای با یک استکان چایی هم روزه بگیرند! 
موقع سحری خوردن که هرچند چیز زیاد خاصی نمیخورم اصلا لقمه از گلوم پایین نمیرفت به نان و اون چیزی که میخوردم نگاه میکردم یاد اون پیام می افتادم ...خیلی سخته...چرا باید اینطوری بشه یه عده از مردم ایران(شنونده ی رادیو جوان) این پیام رو بشنوند و مثل خودم فقط تو فکر بروند که مثلا دلم براش سوخت ! صدها بار هم که دلم براش بسوزه برای اون بیچاره نان سحری نمیشه نان سحری که نوشته اند ثواب خوردنش مثل ثواب کسی هستش که خونش در جهاد راه خدا ریخته شده ارزش داره! مهمان را دعوت به افطاری کردن هم که عین ثواب روزه دار رو می بره! چرا کمک نمیکنم و چرا دست نیازمند را نمیگیرم؟کجاست علی(ع) که فقیرها نان شب ندارند همان علی (ع) که فرمودند بزرگترین مرگ فقر هستش! ایمان اینها داره از اون در دیگه میره و اگه هم نره دارن از نداری می میرند.

انواع فقر و زکات! حالا فقر داریم تا فقر اینی که مثال زدم نوع فقر مالی بود یه نوع فکر داریم که طرف عقل دارد منطق دارد علم دارد مال دارد جان سالم دارد ولی وجدان بیدار ندارد! اون هم فقیر است! کی میاد کمکش کنه! یکی دیگه فقیره میگن که سواد خواندن نوشتن نداره! کی اومده سواد یادش بده! باور کنیم که اینها همه اش وظیفه ی ماست!
مگر نشنیده ایم که بارها گفته اند کسی که زکات نده اعمالش درست نیست! زکات مال و علم و عقلمان را داده ایم یا نه؟ ما همه یه روزی باید جواب پس بدیم

فاجعه ی مصلحت پرستی! الان هم که می دونید همه مجتهد اعلم شده اند تا یکی میاد میگه این ور سرم احساس درد میکنه اطرافیان زودی فتوی صادر میکنند که آها حتما روزه گرفتی برای همینه بیا زود روزت رو بخور مگه نشنیدی که هر وقت دیدی روزه برای سلامتی ضرر داشت میتونی بشکنیش!..اخه کجا روزه دار دیدین که نه تشنه باشه نه گرسنه  این ماه مبارک ماهی است که باید کمی متحمل زحمت شد! باور کنید گاهی وقت ها روزه را هم به سخره گرفته ایم ما آدمها دکتر شریعتی در دعاشون میگویند که خدایا مرا از این فاجعه ی مصلحت پرستی که چون همه کس گیر شده است و وقاحتش از یاد رفته و بیماری شده است که از فرط عمومیتش هر کس در آن سالم مانده باشد بیمار مینماید مصون بدار تا به رعایت مصلحت حقیقت را زبح شرعی نکنم"

مشکل روزه خواری ها در سلب توفیق هاست! واقعا خیلی وقت ها این مصلحت های ما پدر دین رو در آورده!این ماه مبارکه این ماه مقدسه تو ماه مهمانی خداوند و تو هوای گرم روزه گرفتن همه اش توفیق میخواهد که هر کسی بتونه خودش رو مهمان سفره کنه باید دهها بار شکر به جا بیاره، اونوقت می بینم که طرف چون سحری نخورده میاد روزه اش رو میخوره، این منطق ها و روشن فکری هاست که پدر دین رو در میاره اصلا بنا رو بر این بگذاریم که واقعا طرف عمل کرده مریضه نمیتونه روزه بگیره، هیچ فکر کردید چرا مثلا این مشکل تو روزهای دیگه پیش نیومده چرا سردردها همه اش می افته تو سفره ی خدا؟ خب کاملا مشخصه عمل صالح کمه یا احیانا گناه زیاده مشخصه که سلب توفیق میشه هی یه جوری از زمین و زمان ایراد میگیریم تا روزه رو دور بزنیم خب گفته اند اگه مشکلی بود میتونید روزه نگیرید ولی نمیدونیم که این روزه شکستنهای مستحبی و واجبی و احیانا حرام همه اش سلب توفیق هستش

فقر یعنی نیازمند خدا بودن! همین سلب توفیق هم فقر هست! نداشتن توفیق حظور در سفره ی برکت الهی همه اش فقر هستش اخه یه معنی دیگه فقر هم که بین عارفها رایج هستش یعنی نیازمند خدا بودن که در مقابلش بی نیازی از غیر خداست که با تعریف غنی مقابل فقیر مشخص کرده اند ولی انگار که ما بنده ها جای غنی و فقر رو اشتباهی گرفتیم غنی از خدا شدیم و فقیر به غیر خدا و نیازمند به غیر خدا!

تقسیم شام در تاریکی! عجب داستانی داریم ما آدمها اخه امام علی (ع) شبها تو کوچه های کوفه قدم میزد و نان سفره اش رو می برد تقسیم میکرد بین یتیمهای کوفه (حالا بگذریم از نامردی همان یتیمها که رفتند بالای دروازه ی شام و خوب پذیرایی کردند) و خودش میگفتند نان خالی یا نان و نمک میخورد،خودش هم میدونست که بعد از 1400 سال روشن فکرهای جامعه خواهد گفت که مگر با عقل و منطق سازگار است که آدم ویتامینهای بدنش تامین نشه و بعد بیاد در فلان قلعه رو تنهایی از جا بکنه،همون موقع جوابشون رو داده تو سوال یکی که در این مورد پرسیده بود فرمودند شما دو تا درخت رو در نظر بگیرید یکی توسط باغبان آب و کود و خاک و برگش و مریضی اش کنترل میشه ولی یکی دیگه تو بیابان بی اب خود رو رشد میکنه می بینید که اون درختی که باغبان ازش پرستاری کرده زیاد مریض میشه حساسه و چوبش هم نرم هستش ولی اون درختی که خود رو رشد کرده نه مریض میشه نه خشک میشه اتفاقعا چوب سخت و محکمی داره

سحری خوردن ار بهترین کارهاست! اصلا هیچ کسی نگفته از ویتامینها عقب باشیم تو این دوره زمانه اتفاقا خوردن سحری رو بالا گفتم که یکی از بهترین کارها گفته اند مسعله اینجاست که سلب توفیقی که به خاطر کارها دچارش شدیم برامون دردسر ساز شده، یا خواب میمونیم یا سرمون درد میکنه یا مسافرت میریم یا هزار مسعله ی دیگه که نمیتونیم روزه بگیریم، خوبه که واقعا گاهی وقت ها راهمون رو خوب بشناسیم

مهم این است که از قافله عقب نمانیم و الا حجاب که مهم نیست! چند وقت پیش با یک عده ای در مورد مسعله حجاب بحث و گفتگو شد گفتگو به جایی رسید که گفتند حجاب یک مسعله ثانوی هستش و حتی یکی گفت که این بحث ها رو ول کنید من به دلایل شخصی حجاب را رعایت میکنم به خودم ربط دارد بیاییم از قافله عقب نمانیم! دیدم که واقعا بحث ها از عالمی دیگر است و دیگه ادامه ندادم تا بگم که کدام قافله! و فقط ارزو کردیم که امیدواریم از قافله عقب نمانیم...چه خوب است که آن قافله قافله ی علی و زهرا و حسن و حسین ها باشد نه قافله ی پسا پست مدرنیسم غرب زده ی آلوده به روشنفکری 2012شیطانی یا صنعتی و غیره که چندان تفاوتی با هم ندارند، دقیق یادم نیست ولی مفهوم مطلبی که از شهید مطهری در ذهنم دارم این هست گه ایشان چه به جا گفتند که بعد از یزید ها و معاویه های گذشته ها، در روزگار ما بزرگترین ضربه را همین روشنفکرهای تازه به دوران رسیده خواهد زد!

گره های روشنفکری و فرهنگ اصیل! یک فیلم میسازیم الوده به همین روشنفکری هاست و اسمش کار فرهنگی است یا مثلا یک تئاتری بازی میکنم که باز الوده است و کارش فرهنگی است و کتاب مینویسیم و هزار کار دیگر که با برچسب فرهنگی در جامعه انتشار میدهیم که چه شود؟نمیدانم. امیدوارم که خدا واقعا نعمت بیداری را درسایه ی قران کریم به همه ما اول از همه به خودم لطف بفرمایند.

نکته:در تاریخ سه شنبه 25 مرداد 90 این مقاله به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه  در بخش دینی مذهبی افزوده شده است.

نویسنده: محمود عراقی



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: یکشنبه 90/5/23::: ساعت 5:34 صبح

حس خوب شرکت در یک مسابقه ی رادیویی!رادیو قران طرح قران کتاب بیداری

قرآن کتاب بیداری اسم طرح بزرگ قرآنی است که امسال توسط رادیو قرآن با محوریت سوره ی مبارکه ی صف در سطح وسیعی برگزار می شود.

ساعت 5 بعد از ظهر روز پنج شنبه 13 مرداد 90
با رادیو قرآن موقع پخش برنامه ی قرآن کتاب بیداری تماس گرفتم گفتم سوالی دارم
گفتند بفرمایید: گفتم که برادرم چند روز پیش ثبت نام کرده اند برای مسابقه ولی خبری نشد میخواستم علت رو بپرسم گفتند که بله ثبت نام میکنیم و بعد از قرعه کشی شرکت داده می شوید تو مسابقه،گفتم که پس که اینطور!...پس اگه ممکنه از بنده هم ثبت نام کنید!

ایشون اون طرف تلفن دلش نمیخواست منو ناراحت کنه و بگه که اخه عزیز دل برادر مردم خدا از یکی دو ماه پیش ثبت نام کرده اند و الان منتظر هستند و فردا هم اخرین برنامه ی این طرح قرآنی است و شما حالا میخواهید تازه ثبت نام کنید؟ ولی هرچند نخواست ناراحتم کنه ازم ثبت نام کرد
البته ایشون خودشون هم نمیدونستند که من از اول این طرح قرآنی همراه رادیو قرآن بوده ام! خلاصه ثبت نام کردم ولی نه آمادگی داشتم نه این که امیدی داشتم برای در اومدن اسمم چون تماس گرفته بودم گفتم بد نیست امتحان کنیم.
دیروز حدودا ساعت چهار و پانزده دقیقه بود که تلفنم زنگ زد دیدم شماره رادیو قران هستش برداشتم گوشی رو گفتند که شما ثبت نام کرده بودید برای مسابقه اسمتون در اومده!

واقعا داشتم بال در می آوردم چون خیلی ها خیلی وقته منتظر در اومدن اسمشون بودند، بیرون بودم گفتم میشه ده دقیقه ی دیگه تو مسابقه شرکت کنم من الان کنارم قرآن ندارم گفتند که برای بعد از ساعت 17 تا19.30 میخواهیم از الان تماس گرفتیم ببینیم آمادگی شرکت در مسابقه رو دارید یا نه گفتم بله آماده ام گفتند بخش حفظ قرآن هستش گفتم آماده نیستم گفتند زیاد سخت نیست میتونید تو این نیم ساعت یاد بگیرید...زود خودم رو رسوندم خونه وقتی جریان رو به برادرم گفتم خیلی تعجب کرد مثل خودم! ولی با سرعت خودکار و قرآن و ورق کاغذ و رادیو و کامپیوتر رو آماده کردم و شروع کردم ایه ی 13 سوره ی صف رو به حفظ کردن!
برام گفته بودند که باید آیه ی 13 رو از حفظ بخونم..خیلی نگران بودم وقتی قرآن رو باز کردم و ایه ی 13 رو دیدم کلی ذوق کردم...ایه هم به این زیبایی و اینقدر هم ساده و قابل حفظ واقعا ندیده بودم
آیه این بود:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم....و اخری تحبونها نصر من الله و فتح قریب و بشر المومنین صدق الله العلی العظیم
همون اول حفظ کردمش و بعد رو قواعد ریزش هم توجه کردم و آماده ی آماده برای شرکت تو برنامه بودم که طولی نکشید دوباره تماس گرفتند از برنامه ی کتاب بیداری گفتند که آماده هستید حاج آقا ...خندیدم گفتم بله(اخه من که حاجی نیستم) بعد خیلی خوشم اومد عذرخواهی کردند گفتند که یه ذره معطل خواهید شد گفتم اختیار دارید ممنونم از لطفتون...بعد کمی از برنامه رو شنیدم و بلاخره مجری محترم و خوش صدای برنامه جناب آقای ربیعی بزرگوار گفتند بسیار خوب شنونده ی محترمی پشت خط برنامه هستند خدمتشون سلام عرض میکنم و این بود که من هم سلام کردم و مسابقه آغاز شد!
گفتند: عصرتون بخیر طاعات قبول،گفتم: سلام علیکم،گفتند:حالتون خوبه؟ گفتم سلامت باشید آقا،گفتند:خودتون رو معرفی میفرمایید؟ گفتم: محمود عراقی هستم از شهر میانه،گفتند: آقای محمود عراقی! گفتم: بله،گفتند:بسیار خوب، گفتم بله، گفتند: آقای عراقی چند سالتونه قربان؟ گفتم من 23.5 ، 24 و اینها گفتند 23.5 ،24 اینها خب ما هم 24 رو به شما فرض میکنیم ، گفتم :بله بله،گفتند: عیبی نداره؟ گفتم: خواهش میکنم من هم سلام عرض میکنم خدمت کارشناس محترم برنامه ببخشید! کارشناس گفتند: علیکم السلام، گفتم: سلام علیکم آقای ربیعی مجری محترم برنامه گفتند اقای عراقی اقا محمود؟ گفتم: بله گفتند: آماده ای؟ گفتم: بله

 گفتند: زحمت بکش آیه ی 13 سوره مبارکه صف رو تلاوت کن، گفتم به روی چشم! گفتند:بزرگوارید! و من با صوت شروع کردم آیه ی 13 رو از حفظ خوندم و یه اشتباهی لحنی داشتم که دوباره تکرارش کردم و رفع شد و نمره ی کامل این بخش رو گرفتم هم ایشان و هم من صلوات فرستادیم و بعد گفتند: بسیار خوب آقا محمود؟ گفتم: بله،گفتند: سوال دوم رو بپرسم؟ گفتم: بفرمایید!

گفتند بفرمایید که در عبارت "و اخری تحبونها نصر من الله" چند حرف از نظر تلفظ با زبان فارسی تفاوت دارند 1. دو حرف 2. یک حرف 3. سه حرف، گفتم: دو حرف ،گفتند: کدوم حرفهاست؟ گفتم: ح جیمی و صاد گفتند: بله

بسیار خوب!سوال سوم!  آیه ی نهم سوره ی مبارکه ی اسرا "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ... ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم و یبشر المومنین الذین یعملون الصالحت ان لهم اجرا کبیرا" درسته؟ گفتم: بله، گفتند: طبق این آیه ی شریفه قرآن به چه گروهی مژده میدهد که برای آنان پاداش بزرگی است؟ گزینه1 مومنان، گزینه2 افرادی که اعمال صالح انجام میدهند، گزینه ی3 مومنانی که اعمال صالح انجام میدهند؟ گفتم: آیه رو میشه اولش رو یه بار دیگه بفرمایید؟ که ایشان زحمت کشیدند و دوباره خواندند و من وقتی ایشون دوباره میخواندند ایه رو معنی کرم و گفتم مومنانی که اعمال صالح انجام میدهند درسته! گفتند: بله بسیار خوب!

خیلی خوب سوال چهارم رو از شما می پرسم؟ گفتم: بفرمایید! گفتند: در آیه ای که خواندید آیه ی 13 خدا میفرماید "و بشر المومنین" درسته؟ گفتم : بله، گفتند: ترجمه ی این عبارت کدوم گزینه است 1. و مومنان بشارت داده خواهد شد ،گزینه ی2 و مومنان را بشارت بده گزینه ی 3 و مومنان بشارت داده شدند؟ گفتم: گزینه ی دوم درست هستش! گفتند: بله بله! بسیار خوب آقای محمود خان عراقی شما هم 100 امتیاز رو گرفتید ایشالا که جزو برندگان ما باشید!

گفتم: ممنونم از لطفتون ممنون از برنامه ی خوبتون گفتند: بزرگوارید! گفتم تشکر میکنم از برنامه،فقط یه انتقاد داشتم و یه صحبت پایانی،گفتند: دست شما درد نکنه انتقاد هم میکنید از ما دیگه؟ باشه! فقط سریع بگید چون وقت نداریم، گفتم: انتقاد این که این سوال پیامکی طرح قرآن کتاب بیداری اینو خیلی دیر میگذارید رو سایت شبکه،گفتند: خب؟ گفتم این رو اول بامداد یا اوایل صبح بگذارید این خوبه به نظرم! گفتند: چشم ما انتقال میدیم،گفتم: البته سایت رو الان تغییراتی توش دادین اما بهتره که بزارید دیگه، گفتند: چشم! آقا محمود ممنونیم که اینقدر دقیقیدشما! میخواستم ادامه بدم گفتند که وقت نداریم،گفتم: ببخشید اگه لطف خدا شامل حال ما شد و ما برنده شدیم میخواستم جایزه رو تقیدم کنید به چهار خواهر معلول..( چهار خواهر معلولی بودند که خیلی دلشون میخواست برنده ی مسابقه باشند ولی نه می تونستند تو مسابقه ی تلفنی شرکت کنند نه این که تو مسابقه ی پیامکی برنده می شدند و خیلی دلوشن میخواست برنده مسابقه باشن) گفتند: خیلی بزرگوارید و خدا حفظت کنه و گفتم: ممنون از شما و گفتند:خداحافظ و تمام.

 100 امتیاز کامل مسابقه رو گرفتم و شانس با من یار بود ، جایزه ی مسابقه هم فکر میکردم سفر حج بود ولی نه انگار یه چیز دیگه بود   در هر حال نیت ما خیر بود کاش کی سفر حج بود و نصیب اونها میشد.

آرزوی شفای آن چهار خواهر گرامی و رسیدن به ارزوهاشون رو هم دارم.
وقتی یه برنامه زیبا باشه وقتی سرشار از معنویت باشه و وقتی شنونده ها همه خوب باشند نشنیدن این برنامه واقعا جای تاسف دارد! اول خوشحالم که تو مسابقه شرکت کردم و بعد ناراحت شدم که جایزه به اون عزیزان تعلق نگرفت. فایل صوتی برنامه رو هم دارم ولی گفتم اینطوری بنویسم بهتره چون تو اینترنت فعلا متن حرف اول رو میزنه و امنیت فایلهای صوتی و تصویری و برنامه های دیگر خیلی پایینه برای همین نوشتم.
این روز رو هیچ وقت از یاد نمیبرم.

نویسنده: محمود عراقی



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: شنبه 90/5/15::: ساعت 6:14 صبح

سردار میدانهای سخت!محمود عراقی

زیر انداز ها رو پهن کردیم تو میدان وسطی همون جایی که شب تا صبح سینه خیز میرفتیم و بشین پاشو میکردیم
از صف اول فقط یکی رو میشناختم اون هم بعد نماز بلند شد تا صحبت کنه گفت:

سنگر خوب و قشنگی داشتیم و... گریه کرد
روی دوش خود تفنگی داشتیم و... گریه میکرد
جنگ ما را لایق خود کرده بود و... گریه کردیم
جبهه ما را عاشق خود کرده بود و... گریه کردیم
اخه میدونید اگه یکی مثل من بگه مثلا آه جبهه کو برادر های من

چون ندیده ام پس حسش رو هم ندارم تا منتقل کنم ولی اونی که جبهه دیده اونی که بالای 100 ماه تو خط مقدم فرماندهی کرده بگه، اونی که یک لحظه به کمین دشمن افتاده بود و داشت به تیر مستقیم جنگ میکرد و بیسیم چی اش که منافق بود و فرصت رو مناسب دیده بود تا فرار کنه، فرمانده با یه دستش تیر اندازی میکرد و با یه پاش بیسیم چی رو نگه داشته بود و با یه دست دیگه به توپخانه گرای محل رو با بیسیم می داد تا نیروهای دشمن رو  تو هدف قرار بدن و به نیروهاش که همه عقب تر از خودش بود فرمان سنگر گرفتن و عقب نشینی میده و یک دفعه تو اون موقعیت توپخانه اشتباهی موشکی رو به فاصله ی 5 یا 6 متری اش می اندازه ولی موشک می افته تو گل و همونجا جلوی چشمانش سرد میشه و با گرای بعدی فرمانده همه ی نیروهای دشمن به هوا میرن و منطقه کلا پاک سازی میشه همون فرماندهی که شیمیایی است،همون فرماندهی که درجه ی نظامی اش سرداری است و تو محل آموزشی جوانهای 18 ساله بیشتر موقع ها میره و تو صف اونها با لباس اونها میشینه و با اونها آموزش می بینه پیاده روی ده ها کیلومتری میکنه اونقدر شاد میشه وقتی تو جمع جوانهاست که شدت شادی رو میشه تو رفتارش هم دید.همون فرمانده که هیچ وقت پدر و مادرش رو ندید چون نوزاد بود که فوت کرده بودندو هیچ وقت هم فرزندی ندید انگار که فرزند جبهه بود همون فرماندهی که دنیاش همه جبهه بود و جبهه، اونه که میتونه از ته ته دل بگه...
سرزمین نینوا یادش بخیر ....کربلای جبهه ها یادش بخیر

 و صدای سوز دلش رو همه تو صف نماز همه بشنوند و هم صدای او عاشقی کنند،گریه کنند و لذت ببرند تو هوای تاریک که ستاره های بالای سرش همه شاهد بودند که اون کی بود و  چی بود و چه کرد اما تو همون صف نماز اون چند نفری که ردیف اول بودند هم رفتارشان فرق میکرد
سردار میگفت و ردیف اولی ها شهادت میدادند،فرمانده میگفت و ردیف اولی ها گریه میکردند و فرمانده میگفت و ردیف اولی ها رو معرفی میکرد
میگفت جای ایرج ها خالی و گریه میکرد ، میگفت جای شهید فرقانی ها خالی، گریه میکرد و میگفت جای شهید کریم زاده ها خالی ....جای شهید خانمحمدی ها خالی،شیخدرآبادیها...و سکوت و سکوت و سکوت و گریه و گریه و گریه

و ادامه میدهد اینها که من میگوییم شاید برادر های جوان من فقط میشنوند ولی این عزیزانم که اینجا نشسته اند که اسم بردم دلهاشون به اونها وصله،میدونند از کجا دارم میگم( تو این حال زمزمه ی یکی از اون آقایون جلویی رو که بیشتر شبیه نوحه یا مرثیه یا سوز دل بود رو میشد شنید) گفت که دیگه نمیخواهم مزاحم بشم

 امروز اقا حاج حسین امروز ما رو خواهد برد به جزیره ی مجنون به اروندکنار به شلمچه به کردستان به شمال غربها و قلب جبهه ها  انشاالله زمزمه کنیم و امروز یادی کنیم از اون عزیزان و این دعا ها رو هدیه کنیم به اون عزیزان و در روز قیامت شهادت بدیم که در این مکان به حظور این جوانان به یاد شما بودیم به یاد شماها عزادار بودیم تا در روز قیامت شاید خدا به خاطر شما جوانها به گناههای من هم قلم عفو بکشد تا من هم بتوانم در مقابل شهدا کمی سرم رو بالا بگیرم
بعد از اون یکی از دوستان سردار(حاج حسین) جلو میاد و میخونه..
حبیب نازنینم کی میایی و...گریه میکنه..گل خیمه نشینم کی میایی و... گریه میکنه..اقا جانم اقا جانم
رفیق مه جبینم کی میایی و...گریه میکنه ...آقا جانم آقا جانم..... و گریه میکنه.
اما اینجا حکایت چفیه ها هم جالب است،گاهی دستمالی میشوند برای خشک کردن دست و صورت گاهی سایه بان میشوند و گاهی زیر انداز و جانماز میشوند وشبها هم گهواره ی دانه های گوهرگون اشک های عاشقانه گلها می شوند،خوش به حال عاشقان.
یک داستان کوتاهی هم بگم و تمام
همون سردار میگه که روز قبل از عملیات بود داشتند وسایل نظامی پخش میکردند، دونفر از بسیجی ها در کلاه آهنی بحث میکردند اون یکی میگفت یان رو تو بگیر اون مال منه و اون یکی میگفت نه تو این رو بگیر این یکی مال منه...علتش هم این بود که کلاه اهنی به سر یکی از اونها نمیرفت و اذیت میکرد، یکی از بسیجی ها ی شوخ که اون هم امروز سردار هستند با خنده گفت چرا دعوا میکنید فردا خیلی کلاه اضافه میمونه هر چقدر که میتونید برمیدارید بعد کلی هم خندید
سردار میگه همین فرد شوخ طبع پشت کلاهش نوشته بود یا حسین(ع) روز عملیات بود یک دفعه دیدم یه کلاه آهنی افتاده روش نوشته یا حسین(ع) فهمیدم مال اونه...رفتم گشتم و اونو پیدا کردم دیدم که از نماحیه ی پا به شدت مجروح شده تا جایی که پاش کلی متلاشی شده بوده و استخان پاش که شکسته بوده از دو طرف هم بیرون زده....رفتم جلو دیدم داره با دو دستش پاش رو از بالا فشار داده تا خون بیرون نیاد و میخونده و میگه بگین بیان منو ببرند عقب من هم مجروح شدم...همین آقا پاش رو عمل کردند و امروز هم سالم است .
پ ن: تو این خاطره اسم دو سردار رو نبردم چون هیچ کدومشون هیچ وقت نخواستند که نامی ازشون برده شه....البته خیلی ها اواونها رو میشناسند ولی دوست ندارند از خاطرات و کارهای اونها در جنگ گفته بشه چون میگن که با خدا معامله کرده اند و حسابش پیش خدا بماند کفایت میکندنیازی به تعریف و معرفی هم نیست...این خاطره ها رو با درخواستهای مکرر بود که تعریف کردند.
پ ن: واقعا ادم وقتی این گونه افراد رو میبینه یاد تک تک شهدا می افته همه شون شبیه هم و همه شون همیشه ی ایام دارند لبخند میزنندخیلی زیباست.

نویسنده: محمود عراقی



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: جمعه 90/4/24::: ساعت 11:59 صبح

اثر پنجمین روز افرینش

اثر استاد محمود فرشچیان

 اصلا نمیتوانستم تصور کنم که مرکب و قلم چه کارها میکند اگر در دست آشنا بیافتد.
برای مشاهده ی تصویر در اندازه ی واقعی از اینجا اقدام کنید.

  این اثر بسیار ارزشمند را استاد محمود فرشچیان برای جشن تسنیم خلق کردند و در نمایشگاه اختتامیه ی جشن تسنیم2 جهت بازدید حاظران قرار داده شده بود
  آن موقع قبل از این که از این نمایشگاه بازدید کرده باشم این اثر رو در روزنامه دیده بودم و میدانستم که این تابلو در نمایشگاه حظور دارد وقتی که از نزدیک با این اثر بازدید کردم باز هم باورم نمی شد که این یک اثر واقعی است و فکر میکردم کپی اون رو به نمایش گذاشته اند،اون موقع بین ما و آثار دیگر حریمی مشخص شده بود و نمی گذاشتند نزدیکتر شویم،من که غرق در تماشای این تابلو بودم در یک فرصت مناسب خودم رو به اثر نزدیک کرم و دیدم که انگار خود تابلو هست ولی باز قانع نشدم و به گوشه ای از اثر هم دست زدم البته دور از چشم مراقبین محترم که از فرصت استفاده کرده بودم...واقعا اثر بسیار بسیار زیبایی بود اصلا نمیتوانستم تصور کنم که مرکب و قلم چه کارها میکند اگر در دست آشنا بیافتد.



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: چهارشنبه 90/4/15::: ساعت 4:34 عصر

ستاره آسمان خانه ی آدمها

  یه جاهایی هست که ستاره توش زیاده مثل کویر و بیابان های خارج شهر و روستاهای کوچک و یه جاهایی هم هست که ستاره توش کمه مثل شهرها و جاهای بزرگ...انگار که یه معادله ای در کاره شهر های بزرگ ستاره کم و شهرهای کوچک ستاره زیاد، نمیدنم شهر های بزرگ ستاره دوست ندارند یا ستاره ها شهر های بزرگ رو دوست ندارند
  پیش پدر بزرگ که بودم صبح ها قبل از نماز صبح اونقدر ستاره می تونستم ببینم که آدم فکر می کرد همه ی ستاره ها جمع شدن بالای آسمون خونه ی پدر بزرگ و مادر بزرگها،آدم فکر می کرد اگه برم بالای پشت بام میتونم یه بغل ستاره جمع کنم..البته دو تا ستاره هم رو زمین داشتم که عین اونها بودند...
  خونه ی ما هیچ وقت اونهمه ستاره نداشت شاید این هم یه معادله دیگه باشه که ستاره ها دوست دارند تو آسمون آدمهای مهربون باشند یا این که آدمهای خوب دوست دارند آسمونشون پر از ستاره باشه نمیدونم
  دیشب تو حیاط داشتم ستاره ها ی بالای سرم رو می شمردم 150 تا ستاره دیدم، هوا نه ابری بود نه مهتابی بود نه گرد وغبار داشت. انگار همون مقدار ستاره میزان خوب و بد بودن منو نشان می دادند البته دوتاشون هم سر خوردند و رفتند.کجا نمیدونم.ولی وقتی که شمارش اونها تموم شد یاد یکی از حبسیه های مسعود سعد سلمان افتادم که در توصیف یکی از زندانها گفته بود که دیوارهای بلند سیاه اون بالا رفته بودند تا اسمان و اونجا فقط میشد ستاره ها رو شمرد...این نوع گفتار مسعود سعد میخواست این رو برسونه که شمردن ستاره ها هم یک نوع انجام کار بیهوده است ، خب حق هم دارد یک روز بشمار دو روز بشمار...روزها بشمار... چه اتفاقی می افتد؟ مشخصه که هیچ اتفاقی نمیافته! اما انگار باز اینجا یک معادله ی دیگر درست میشود... ستاره شمردن برای بنده(آدم در بند و گرفتار یا برده) یعنی انجام کار بیهوده و برای یک آدم آزاد یعنی زیبایی ..وشاید به این معنی باشد که اونهایی که در بند هستند ستاره ها در بندشان کشیده اند و انهایی که آزادند ستاره ها دوستشان دارند.

نکته:در تاریخ شنبه 11 تیر 90 این مقاله به فهرست نوشته های برگزیده در مجله پارسی نامه  در عنوان اصلی افزوده شده است.

پ ن:همونطور که گفتم اون شب من دقیقا 150 ستاره پرنور و کم نور دیدم اگه خواستید شما هم ستاره های بالای خونه تون رو بشمارید اینجا بگید.

نویسنده: محمود عراقی



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: شنبه 90/4/11::: ساعت 5:18 عصر

مصاحبه با دکتر شهرام گیل آبادی در باره ی تسنیم.

سوال میکنند که چرا رادیو جوان قدم در این راه پیش گذاشت به خاطر تواضع میگوید رسانه توان این کار را دارد الان هم رادیو جوان هست ولی کو تسنیم؟ در حالی که کار کار خودش است آن را زمان بعد از چهار سال اعتراف کرد، اگر دکتر هست پس تسنیم هم هست. تسنیم 1 و 2 و حالا 3 انزمان هم میگفت که ما اصراری نداریم مجری طرح باشیم ولی کسی به این ایده جامه ی عمل نپوشاند الان هم میگوید فکر میکنم باز کسی نیست اما امید دارد میگوید باید به درگاه خدا التماس کرد تا تحقق این امر را به ما تفویض کند وگر نه کار خدا زمین نمی ماند.

مصاحبه ی پیش رو ویژه نامه ی روزنامه خراسان برای تسنیم2 می باشد که در سال 86 توسط خانم آسیه نوری تنظیم شدکه بع علت داشتن مطالب نو و روز مجددا نمایش داده میشودکه البته به خاطر ویژه نامه اختصاصی بودن در آرشیو روزنامه خراسان هم موجود نمی باشد.

کار ((قرآن)) زمین نمی ماند
شهرام گیل آبادی مدیر شبکه رادیویی جوان و همکاران عمدتا جوان در این شبکه پر جنب و جوش امسال هم در صدد برگزاری جشن قرانی تسنیم هستند،به رغم همه مشکلات و فراز و نشیب ها از همه چیز ابراز رضایت میکند و معتقد است این فراز و نشیب ها کاری هستند که آن را جذاب تر میکند گفتگوی ما را با ایشان بخوانید:
آقای گیل آبادی سلام، رادیو جوان همیشه بر متفاوت بودن تکیه و اشاره کرده است ما هم یک سوال متفاوت از شما داریم. چرا رادیو جوان برگزار کننده چنین همایش عظیمی است آیا در دستور کار رسانه است؟
  به نام خدا- من هم به شما و همه خوانندگان این مصاحبه سلام عرض میکنم.جواب من هم به سوال شما متفاوت است: چون کار قرآن زمین نمی ماند2سال پیش وقتی با جمعی از مدیران و دست اندرکاران رادیو جوان به دیدار آیت الله جوادی آملی رفته بودیم ایشان در رهنمودی فرمودند(مضمون فرمایش ایشان): به در گاه خدا دعا کنید که تحقق امر خود را به شما محول کند چون کار خدایی هیچ وقت زمین نمی ماند ولی فقط بعضی توفیق میابند در انجام آن سهیم باشند. پس از این دیدار ایده ی برگزاری تسنیم خلق شد و با توجه به این که مشابه چنین رقابت فرهنگی هرگز انجام نشده بود در دور اول با یک استقبال حیرت انگیز با 6 میلیون نفر از هموطنان در آن شرکت کردند و امسال هم با رشد قابل توجه تعداد شرکت کنندگان میزان8 میلیون نفر را در سراسر کشور بوده ایم.
شما گفتید این جشنواره بی نظیر است،چرا؟
  البته این گفته ی من نیست، اظهار نظر دکتر حدادعادل رئیس محترم مجلس شورای اسلامی است که پارسال مهمان ما در اختتامیه بودند و پس از شنیدن گزارش چگونگی برگزاری چنین مطلبی را بیان داشتند دیگر دست اندر کاران امور فرهنگی نیز به این امر اذان داشتند این رقابت قرانی منحصر به زمینه ی خاصی همچون حفظ،قرائت، تفسیر یا خوشنویسی و... نیست.
در تسنیم برداشتهای ازاد مومنان و موحدان است که پس از تامل در آیات سوره ای خاص(و امسال.. مشخصا سوره انسان) در زمینه ای هنری به انتخاب خودشان تبلور میابد. بر این اساس امسال رنگین کمانی از آثار مختلف در زمینه های: خوشنویسی،نقاشی،آثار حجمی،تحقیق و پژوهش و مقاله،شعر قصه، ترانه، کاریکاتور،وبلاگ، پیام کواه ،فیلم کوتاه، موسیقی و آثار نوآورانه ای داشتیم که خداوند متعال را شاکریم.
یعنی باور کنیم که(کاریکاتور قرآنی) هم داریم؟جشن تسنیم3 - به روز رسانی :  10:10 ع 26/3/90 عنوان آخرین نوشته : فراخوان
  (میخندد) بله می توانید ببینید. اتفاقا این بخش یکی از قوی ترین بخشهای جشنواره امسال است که اساتید این هنر بااستقبال شایانی در آن مورد توجه قرار دادند. . در سوره دهر صفات مذمومی از بدکاران همچون دنیا پرستی ذکر شده که دستمایه ی بسیار خوبی برای((کاریکاتور)) است.حتی با توجه به جهانی بودن گفتمان جهانی قرآن کریم و گرایش فطری به آیات روشن این کتاب آسمانی، پیشنهاد شد این بخش به صورت بین المللی برگزار شود.
میخواهم دوباره سوال اولم را تکرار کنم چرا((رادیو جوان)) برای برگزاری این جشنواره قدم پیش گذاشت؟
  رسانه بالذات،منعکس کننده اخبار و رویدادهای جامعه است و توان بالایی هم در این کار دارد،سهم نقد را هم برای جاهایی که کم کاری میشود برای رسانه محفوظ بدارید.با این تفاسیر هر وقت کم کاری یا کاستی ببینیم تذکر میدهیم و نقد میکنیم. اما این یک مورد خاص یعنی کار((قرآن)) با توجه به مقدمه ای که گفتیم اراده و شوق وصف ناپذیری در بین همکاران من در رادیو جوان وجود داشت که تا حالا که کسی نیست به این ایده جامعه عمل بپوشاند خودمان آستین بالا بزنیم. با این حال ما اصراری نداریم که مجری طرح باشیم.پارسال به دست اندر کاران وزارت ارشاد پیشنهاد دادیم که شما اقدام کنید رسانه هم پشتیبانی میکند و پوشش مناسب میدهیم اما پاسخی نشنیدیم امسال هم دوباره همین پیشنهاد را حتی کاملتر دادیم.
این وزارت خانه میتواند با فعال کردن هنرمندان مختلف و مرتبط در رشته های گوناگون زمینه تبلور عینی ایات قران کریم را در جامعه بزرگ ایران اسلامی مهیا سازد. مخاطبان و ناظران زمینه ی دین داری را میتوانند در این جشنواره ببینند، جامعه ی ما جامعه ی دین دار است و ((کلمه اللهی)) ما قران کریم است.حیف است هنر ما، زندگی وابسته به هنر غرب را ادامه دهد و حیف است با این زمینه های سرشار بی بدیل اندیشه ای ما حیات هنری بی هویتی داشته باشیم.
آخرین سخن درباره تسنیم:
  باید از تک تک شرکت کنندگان در این همایش عظیم قرانی که با شکلی متفاوت تکاپوی خود را در کشور تجربه کرد سپاسگذاری کنم.همچنین یاری گران رادیو جوان در تسنیم که انصافا تلاش های بی شائبه ای نثار کردند.
سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران،معاونت خواهران نیروی مقاومت بسیج، دانشگاه هنر،شبکه قران،و معارف سیما،روزنامه خراسان و شرکت تالیا بیشترین سهم را در برگزاری دومین جشنواره قرانی تسنیم داشتند که از آنها هم تشکر میکنیم.
برای جمله ی اخر به خودم و به همه متذکر میشوم: بیایید به درگاه خدا التماس کنیم تحقق امر خود را به ما تفویض کند وگر نه مطمئن باشید که کار قرآن زمین نمی ماند.



نظرات دیگران: نظر محمود عراقی ::: پنج شنبه 90/4/2::: ساعت 7:45 عصر

<      1   2      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 121
بازدید دیروز: 61
کل بازدید :1279994

>>امکانات این وبلاگ<<

وب خوان این وبلاگ

پروفایل این وبلاگ

عناوین مطالب بایگانی نشده

لینکستان این وبلاگ

خانه

راهنمای استفاده از این وبلاگ

دانلود برنامه های رادیو جوان

عناوین مطالب بایگانی شده

قوانین این وبلاگ

بخش متخلفین


>>نظر سنجی<<

پخش اینترنتی  زنده رادیو

پخش زنده ی رادیو جوان ورود به سایت رادیو جوان

پخش زنده ی رادیو قرآن ورود به سایت رادیو قرآن

پخش زنده ی رادیو معارف ورود به سایت رادیو معارف

پخش زنده ی رادیو ایران ورود به سایت رادیو ایران

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال اروپا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال آمریکا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو صدای آشنا کانال آسیا ورود به سایت رادیو صدای آشنا

پخش زنده ی رادیو پیام ورود به سایت رادیو پیام

پخش زنده ی رادیو گفتگو ورود به سایت رادیو گفتگو

پخش زنده ی رادیو فرهنگ ورود به سایت رادیو فرهنگ

پخش زنده ی رادیو تجارت ورود به سایت رادیو تجارت

پخش زنده ی رادیو ندای اسلام ورود به سایت رادیو ندای اسلام

پخش زنده ی رادیو ورزش ورود به سایت رادیو ورزش

پخش زنده ی رادیو سلامت ورود به سایت رادیو سلامت


>پخش زنده رادیو استانی<

پخش زنده ی رادیو اصفهانپخش زنده ی رادیو اردبیلپخش زنده ی رادیو اراکپخش زنده ی رادیو ارومیهپخش زنده ی رادیو ایلامپخش زنده ی رادیو اهوازپخش زنده ی رادیو تهرانپخش زنده ی رادیو بوشهرپخش زنده ی رادیو بجنوردپخش زنده ی رادیو زاهدانپخش زنده ی رادیو رشتپخش زنده ی رادیو خرم ابادپخش زنده ی رادیو سنندجپخش زنده ی رادیو ساریپخش زنده ی رادیو زنجانپخش زنده ی رادیو قزوینپخش زنده ی رادیو شیرازپخش زنده ی رادیو شهرکردپخش زنده ی رادیو مشهدپخش زنده ی رادیو کرمانشاهپخش زنده ی رادیو قمپخش زنده ی رادیو یاسوجپخش زنده ی رادیو همدانپخش زنده ی رادیو مهابادپخش زنده ی رادیو یزدپخش زنده ی رادیو سمنانپخش زنده ی رادیو خراسان جنوبیپخش زنده ی رادیو کرمانپخش زنده ی رادیو گلستانپخش زنده ی رادیو بوشهرپخش زنده ی رادیو البرز


>> درباره خودم <<
محمود عراقی
اینجا محمودعراقی مینویسد و نقد میکند وگاهی نقل میکند وبه قول یک گوینده خوب گاهی غر هم میزند،میگویداگر این فعالیت در راستای ترویج فرهنگ عاشورا و انتظارفرج و مقابله با جنگ نرم دشمنان اسلام و نظام و به عنوان سرباز سایبری آقا باشد همه اش عبادت است ،عاشق رادیو است،میگوید از دوران کودکی رادیو گوش میداد و کودکی اش روی موج AM گذشت و نمیدانست موج FM هم وجود دارد چون رادیو جیبی اش فقط موج AM را داشت. از سال 84 به صورت اتفاقی موج FM را پیدا کرد و بر اساس کیفیت خوب صدا و کیفیت خوب برنامه ها کلی شگفت زده شد و رادیو جوان را پیدا کرد.از آن زمان به بعد تمام وقت شنونده شبکه رادیویی جوان شد و در یکم اسفندماه سال 1390 به عنوان شنونده منتخب رادیو جوان معرفی شد و در 28 خردادسال 1391 افتخار داشت سایت رادیو جوان را افتتاح کند، میگوید رادیو تنها رسانه ای است که به مخاطب احترام میگذارد ،گاهی وقت ها به آینده ی رادیو خوش بین نمی شود و میگوید ممکن است رادیو در دنیای دیجیتال آینده گم شود، علیرغم تصور خیلی ها اصلا علاقه ای به کار در رادیو ندارد چون معتقد است شنونده حرفه ای رادیو بودن و کارمندرادیو جدا از یکدیگر هستند،اما اگر روزی چرخه روزگار چرخید و افتاد وسط رادیو دوست دارد سردبیر باشدمیگوید هدف(به کسر ف) رادیو قرآن و معارف است ، معتقد است رادیو جوان هر روز در حال شکوفایی و پیشرفت است، از رادیو جوان فعلا برنامه های چهل تیکه/با من حرف بزن/دوشنبه ها با شما/فکری از جنس بلور/ پلاسما / کافه رادیو/ واژه ها / آهای دلای با وضو/ بعضی از اینجا شب نیست ها / صدای شکفتن / صبح دانش / کسی صدام میزنه / معمولی نیست / من و جوان / یک سبد ترانه / سبقت آزاد / شنیده میشوید / پاتوق شبانه / بند کفشتو محکم کن/ الفبای جوانی/ آتش پنهان / در کوچه آفتاب / آبی تر ازسپید را دوست دارد و از میان گویندگان آقا، طوفان مهردادیان و از خانمها مریم واعظ پور/ مهرگان سوادکوهی / زهره هاشمی / لاله اکبری / خانم جعفرپور و خانم توکل را اختصاصا دوست دارد و از سردبیرها حامد مرادیان و شهاب نادری و مجتبی امیری و نرگس فتحی و وحید یامین پور را دوست دارد

>> پیوندهای روزانه <<

>>لوگوی وبلاگ من<<
به نام خدا

>>لینک دوستان<<

>>لوگوی دوستان<<

>>هدیه وبلاگ<<

>>آرشیو شده ها<<

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>آمار وبلاگ<<

>>رتبه ی وبلاگ<<

>>طراح قالب<<
تحلیل آمار سایت و وبلاگ